پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجید تال» ثبت شده است

باید که تو را حضرت منان بنویسد

در حد قلم نیست که قرآن بنویسد


هر دست گدایی که به سوی تو دراز است

مفهوم قنوتی است که در بین نماز است


سمت حرم توست دلم باز روانه

« ای تیر غمت را دل عشاق نشانه »


ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا

قدری به من خسته بهایی بده مولا


آن چیست که در حج و طواف است...؟نشانه است

« مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است »


تکفیر نما عقربه ی قبله نمارا

چون اوست که سمت تو نشان داده خدا را

.

.

.

احمد(ص) به خدا غیر علی(ع) یار نمی خواست

پیغمبر ما همسفر غار نمی خواست


رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست

« تا بوده علی(ع) بوده و تا هست علی(ع) هست »


بر اسب سوار است قیامت شده بر پا

دشمن به فرار است ازین حالت مولا


شمشیر کشیده است که لشگر بگشاید

باید برود یک تنه خیبر بگشاید


«یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو»

این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو...


مخصوص علی(ع) هست علی(ع) شیر خداوند

آن یکه جوانمرد به تعبیر خداوند...


...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد

« با خشم علی(ع) هرکه در افتاد ور افتاد »

.

.

.

احمد(ص) زند آیا نفسی غیر علی (ع)...؟نه

بالا برود دست کسی غیر علی(ع)...؟ته


« من کنتُ » که بر حیدر کرار (ع) رسیده است

حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده است


مجید تال

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۳
شما مرا درخت صدا کنید

مینویسم سر خط نام خداوند رضا

شعر امروز بپرداز به لبخند رضا


آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟


آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد

" عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "


آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟

یا که از چهره ی این طفل  نقاب افتاده؟


بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود

" دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود "

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت

روزی شعر مرا حضرت معصومه (س) نوشت


عدد سائل این خانه زیاد است امروز

شعر وارد شده از باب جواد است امروز


باز با لطف رضا (ع) کار من آسان شده است

کاظمین دلم امروز خراسان شده است

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۴۲
شما مرا درخت صدا کنید

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است

روضه ممنوع، سینه هم نزنید

کربلا رفته ها کنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

زائری خسته ام نگهبانان

به خدا زود می روم، نزنید

کودکی داد زد کنار بقیع

تازیانه به مادرم نزنید


غربت ما بدون خاتمه است

مادر ما همیشه فاطمه است


کاش درهای صحن وا می شد

شوق در سینه ها به پا می شد

کاش با دست حضرت مهدی

این حرم نیز با صفا می شد

کاش با نغمه ی حسین حسین

این حرم مثل کربلا می شد

در کنار مزار امّ بنین

طرحی از علقمه بنا می شد

چار تا گنبد طلایی رنگ

چار تا مشهد الرضا می شد


این بقیعی که این چنین خاکیست

رَشک پروازهای افلاکیست

دوستی دارم راهی مدینه و مکه است... ایمیلی حاوی حلالیت و خداحافظی فرستاده بود...قصد دارم در جوابش این شعر را برایش میل کنم -سال قبل هم کربلا رفته بود از این جهت متناسب است...-که گوگل باز نمی شود... 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۴۳
شما مرا درخت صدا کنید
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام


با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام


کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

باز از دوریت افتاده به کارم گره ها


ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم.....


1352467414430918_orig.jpg


سیاه پوش نه عذر .... رو سیاهم در شهادت رضا (ع) و مجتبی (ع)  و فقدان مصطفی (ص) ...


+ ما با خدایمان هم بد قول ایم چه به رسد به خودمان...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۰۱:۲۸
شما مرا درخت صدا کنید

بانو شما از ریشه ی عشقی اصیلی

                                  محض رضای مهربانی «اشفعی لی»


                                               - مجید تال -


  شاعری در قطار قم - مشهد چای می خورد و زیر لب می گفت:

                       شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران ،  بانو !

                                     - سید حمید رضا برقعی -

عکس از اینجا 

مرغ دلم راهی قم می شود

در حرم امن تو گم می شود

عمه سادات سلام علیک  

روح عبادات سلام علیک

 کوثر نوری به کویر قمی

آب حیات دل این مردمی

عمه سادات بگو کیستی؟

فاطمه یا زینب ثانیستی؟

از سفر کرب و بلا آمدی؟

یا که به دنبال رضا آمدی؟

من چه کنم شعله داغ تو را

درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی

باخبر از وقت ظهورم کنی

مرحوم محمدرضا آقاسی 


چشم دلم به سمت حرم باز می شود

با یک سلام صبح من آغاز می شود

 پر می کشد دلم به هوای طواف تو

وقتی که لحظه لحظه ی پرواز می شود

 قفل دلم شکسته کنار در حرم

از مرقدت دری به جنان باز می شود

 فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه

اینجا دل شکسته سبب ساز می شود

 کو چشم روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می شود

 اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست

قلب تپنده ی حرم قم، حریم توست

یوسف رحیمی


بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شهر نوکر و زنها کنیزهات

 مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

 خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم

جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

 اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

 سید حمیدرضا برقعی


و قابل توجه دختر خانم ها : روزتان مبارک !

و بشنوید از این آدرس :


خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر

که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر


عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش

پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر


گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم

راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر


زیر دِین چارده معصومم اما گردنم

زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر


گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که

داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر


آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است

با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر


قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین

همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر

fxi9b5zkinxxb87lsc.jpg

قصد این بار قصیده از برادر گفتن است

ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر


من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم

لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر


عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم

بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر


مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد

هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر


چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است

این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر


پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا

این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر


ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!

چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر


از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت

من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر


بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی

جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...


بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...


حسین رستمی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۴۵
شما مرا درخت صدا کنید