مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ
نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم ، مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت
در تمام سال های رفته بر ما روزگار
مهربانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آن ها مرا هم می فروخت
فاضل نظری
هیچ دیگه به نظرم شعر آقای نظری همه حرفم را زده ...
آ آ آ آ آ آ ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه . . .
+++
بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار
.
ای برگهای سبز ریحان اعتبارت
تقویم من خالی است از برگ بهارت
تکرار پاییز و زمستان است تقویم
من می شمارم تا بهار آزگارت
یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَه
ای انیس آن کس که مونسی ندارد....
۹۲/۱۲/۲۸
گفتند بهاری شد و گل آمد و دی رفت
ما بی تو ندیدیم که کی آمد و کی رفت...
سال جدید شما منور به چهره ماه مهدی فاطمه باد التماس دعای فرج