کیسه سیمانی زیر باران
پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۴ ب.ظ
در پیرهن کاغذی ام جانی هست
در سینه ی سنگی من ایمانی هست
خاکی بودم به گریه سنگم کردی
زیر باران کیسه سیمانی هست
بیژن ارژن
بی تو نشستم در خیابان زیر باران
گویی که مجنون در بیابان زیر باران
افتاده نان خشکی از منقار زاغی
گنجشک خیسی میخورد نان زیر باران
هرکس به قدر روزی خود سهم دارد
سهم من از تو :چشم گریان زیر باران
ای کاش می شد با تو ساعتها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران*
با طعنه عابرها سراغت را گرفتند
آخر چه می گفتم به آنان زیر باران؟!
باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو می گردد دو چندان زیر باران
...
وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران
پروردگارا در غیاب حضرت عشق
رعدی بزن ما را بسوزان زیر باران
................................................
* منظور خیابان ولی عصر عج است
کاظم بهمنی
۹۲/۰۸/۳۰
باران
چقدر این باران آرامش بخش و الهام بخشه.