پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

پست کفر آمیز !

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۳۵ ق.ظ
من یقین دارم که در رگ های من
خون رسولی یا امامی نیست . نیز خون هیچ خان پادشاهی نیست .
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت:
کاندرین بی فخر بودن ها گناهی نیست...

م.اخوان ثالث

دیشب ، وقتی که دلم خیلی پر بود ، و حالم خیلی خالی ، نیت کرده بودم چند خطی اعتراض کنم کمی بی تقوایی ، منظورم اینه که هرچی توی ذهنم گاهی اذیت میکنه و سرکوب می شه  که : نگو ، استغفرالله این چه حرفیه ، اینجور نیست ، امید وار باش، بد بین نباش و  اینجور نیست و همه چیز درست میشه ..." 
خواستم چیزی بنویسم رها از این حرف ها ، چیزی از واقعیت ها امروز ، دور از آرمان خواهی و حرف های کلیشه ای ... خواستم از رندگی! امروز خودم بگم ...ولی ننوشتم...

بی لشگریم! حوصله شرح قصه نیست
فرمانبریم حوصله شرح قصه نیست

با پرچم سفید به پیکار می رویم
ما کمتریم! حوصله شرح قصه نیست

+ پ ن : کفر در اینجا واژه متضاد با شکر در نظر گرفتم.
+ اعتراض اخوان در این شعر بغض توو گلوم جمع میکنه ، حتی بعد از هزارمین بار خواندنش...
+کلمه "زندگی" رو موقع تایپ اشتباهی "رندگی" تایپ کرده بودم که بعدن متوجه شدم که واقعا  رندگی هم درسته...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۰
شما مرا درخت صدا کنید

نظرات  (۸)

سلام
.
کاندرین بی فخر بودن ها گناهی نیست...

.
در این بی فخر بودن ها گناهی نیست اما گاهی خیلی ها به خودشون اجازه میدن که در مورد بی فخر بودن آدمای بی گناه قضاوت کنن یا اظهار نظر،شاید خودشون رو خیلی فاخر میدونن
منم دلم خونه،ولی موافقم سکوت بهتره

پاسخ:
سلام

معلوم ه که فهمیدید چی گفتم ، ممنون که درک کردید .

والله 
کاندرین بی فخر بودن ها گناهی نیست...

در مورد بی فخر بودن آدمای بی گناه گاهی قضاوت می کنن ، گاهی تحقیر می کنن  گاهی حکم میدن ،گاهی یکی به خاک سیاه مینشانن ،گاهی زندگی آدم فلج میکنن ، گاهی آدم از زنده بودن سیر میکنن ...
گاهی هم آدم هایی که به خیالشون فاخر هستن را بالا می برن ، میبرن  و میخورن، عزت میدن ...

سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است...
بله اینجاست که باید گفت :
ســـــــــــکوتـــم از رضـــــــایــــــتــــــــــــ  نیــــــــــــســــــــــتـــــ.
دلـــــــــــــم اهــــــــــــل شـــــــــکایــــــــــــــت نیــــــــــسـتــــــ.
پاسخ:
دقبقا!
۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۵۹ حضرت مادر.سـ
پاسخ:
سلام

چه جالب آدرس یه پیاده رو دادید !

ممنون هم وب خودتون خوب بود و هم این پیاده رو که معرفی کردید ... ممنون.
کلی خطابه نوشتم
نمیدونم ارسال شد یا نه !
پاسخ:
سلام 
متاسفانه نیست ، چیزی ثبت نشده...

زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست...
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است...
سهراب سپهری
پاسخ:
زنده باد سهراب ، این شعر 100 هزار بار که دروغه ولی 50 هزار بار خواندم ، بی نظیر...
ممنون .

من یا این جای صدای پای آب بیشتر حال می کنم:

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب ،
اسب در حسرت خوابیدن گاری چی ،
مرد گاری چی در حسرت مرگ .

اشکال نداره دوباره مینویسم

من میگم شکایت نکن
نه اینکه بگم کفر و خدا دوست نداره نه !
من میگم شکایت نکن چون کلمات انرژی دارن و کلمات بد یا همون غر زدن اثر منفی رو زندگیت میذارن
وگرنه از خدا که نباید ترسید
خدا فکر ها رو میخونه
و نیازی نداره که
بگی
داد بزنی
بنویسی
یا هرچیز دیگه
اون تو ذهنت هس
و از همه ی شکایتها خبر داره !
پاسخ:
سلام
ممنون دوباره نوشتید...
آره راست میگید حودمم ب همین حدود از نتیجه رسیدم !

ولی خب بعضی وقت ها بعض می کنی و اگه چیزی نگی داد نزنی غمباد میگیری! بخصوص وقتی که نه جای گریه کردن باشه نه قدم زدن....
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام

دیــــده‌ام بــر شـــاخه‌ها احـســـاسـ‌ـها
می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می‌تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است!

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح‌هـا، لبـخند‌هـا، آوازهـــا.....
پاسخ:
ممنون ...

سلام.

این از نجابت توست

که نمی گویی ...

و می گویی استغفر الله ... لعنت بر شیطان ...

اما "درخت" تناور؛

همیشه باید نوشت،

اگر حرفی به ذهنت می رسد

اگر نقد است،

اگر تعریف و تمجید است

و یا توصیف یک کار پسندیده

همان یک سطر

شاید رفع غم سازد

دل ناشاد و پر تشویش ما را.

پاینده باشید.

پاسخ:
سلام 
آقا نصرتی عزیز 
ما خیلی مخلصیم....
باشه حتما...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">