پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

شهر 2

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۱۹ ب.ظ


رفتی و خورشید با ما قهر شد

روستای کودکیمان شهر شد


ابراهیم واشقانی فراهانی


+البته روستای کودکی شاعر! مگه نه ما که همون کودکی مون م شهر خراب کرد، رفت....

-----------------------

+مسخره ست زنگ زده که کتاب "کفش های مکاشفه" که سفارش دادی نیست... کسی نیس بگه تو کتاب فروشی اینترنتی زدی که چی ... نیست ....نیست ....

+مسخره ست انگار آمدن پارتی ، مهمانی شبانه ، عروسی ...زشته به خدا ... خاک بر سرشون .. خاک بر سر شوهرشون... خاک بر سر مادر و پدرشون ....

+خاک بر سر پسر های احمق تماشاچی ... بی چاره های مریض ...

+نمی گفتم توو دلم می ماند.


نظرات  (۱۶)

هیچ کس در شهر ما عاشق نبود
هیچ کس با هیچ کس صادق نبود
عشق؛ گلدانی کنار پنجره
خالی و پژمرده دور از خاطره.....
پاسخ:
....
پشت کدام مغازه پا بکوبم
تا برایم قدری
کودکی بخرند؟
پاسخ:
اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
 اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را
 برای کسی باز می‌کرد
 و می‌شد به رسم امانت
 گلی را به دست زمین بسپریم
 و از آسمان پس بگیریم
 اگر خاک کافر نبود
 و روی حقیقت نمی‌ریخت
 اگر ساعت آسمان دور باطل نمی‌زد
 اگر کوه‌ها کر نبودند
 اگر آب‌ها تر نبودند
 اگر باد می‌ایستاد
 اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
 اگر فرصت چشم من بیشتر بود
 اگر می‌توانستم از خاک
 یک دسته لبخند پرپر بچینم
 تو را می‌توانستم ای دور
 از دور
 یک‌بار دیگر ببینم.

قیصرامین پور

دلبسته به سکه های قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم

رویای بزرگ تر شدن خوب نبود
ایکاش تمام عمر کودک بودیم
پاسخ:
ما که هستیم به ایمان پر از شک دلخوش
طفل طبعیم و به بازی و عروسک دلخوش

پایمان بر لب گور است و حریصیم هنوز
با همان هلهله شادیم که کودک دلخوش

جز دو رویی و ریا سکه نیاندوخته ایم 
کودکانیم و به سنگینی قلک دلخوش

محمد حسین نعمتی

ممنون.
..

چقد عصبانی !!
باز خوبه که نمیذارین حرف توی دلتون بمونه ...
پاسخ:
کم تر می رم تو بازار اون روز رفتم اصلا یه وضعی بود ... تهران که هیچ خارج هم گذاشتن توو جیبشون!

..
یادم رفت بپرسم مخاطب این شعر دقیقن کیه؟
من چیز زیادی نفهمیدم یعنی در واقع ربط این مصرع ها را با هم متوجه نشدم...
می دونین که من آی کیو ضعیفی دارم !!
پاسخ:
سلام

این یه غزل-مثنوی که مخاطبش مولای غایب از نظر هاست
البته من فقط از نظر تبدیل شدن روستا به شهر و عوض شدن حال و هوا آدم ها گفتم...

یه بیت داره که میگه "کوچه‌هامان کوره‌راهی بی‌عبور * آسمان ، لب‌تشنۀ ابر ظهور"
اصلا همه غزل مثنوی میذارم قشنگه...
نفرمایید ، شما خیلی هم باهوش هستید...

رفتی و خورشید با ما قهر شد
روستای کودکیمان شهر شد
در حصار آهن و سیمان و سنگ
گل نمی رویید جز با آبرنگ
روز بود اما به شب نزدیک بود
کوچۀ خورشید هم تاریک بود
کوچه‌هامان کوره‌راهی بی‌عبور
آسمان ، لب‌تشنۀ ابر ظهور
هیچ کس در شهر ما عاشق نبود
هیچ کس با هیچ کس صادق نبود
عشق ، گلدانی کنار پنجره
خالی و پژمرده ، دور از خاطره
سهم ما از آسمان ، خفاش بود
سینه‌هامان مزرعِ خشخاش بود
نان ، رسالت یافت مشغولم کند
دورِ دور از آدمی ، غولم کند
یک شبح در خلوت من راه داشت
در حیاطِ خلوتم دجال کاشت
چون بهار ما بهاری کال بود
میوه‌اش هم قسمت دجال بود
بعد از آن دنیا پر از آواز گشت
نان به مقیاس وسیعی بازگشت
نان و موسیقی به ترکیبی غریب
غرقمان می‌ساخت در خوابی عجیب
در شبی پژمرده دنیا خواب بود
خانه‌هامان در مسیر آب بود
آسمان افتاده بود و نا نداشت
یک پرنده در تمامش جا نداشت
ماه ، دیگر از نفس افتاده بود
سالها کنج قفس افتاده بود
عرصۀ دنیا به گلها تنگ بود
در دهان هر گلی ، یک سنگ بود
آسمان مسدود ، شب مسموم بود
روز گویا تا ابد مرحوم بود
در شبی آن‌سان به تاریکی وقیح
آمدی همراه با صبحی صریح
آمدی ، دنیا پر از آواز گشت
روزهای خوبِ رفته ، بازگشت
آمدی ، دنیا پر از احساس شد
فصل گرم غنچه‌های یاس شد
یک اشارت تا نمودی ، بی‌درنگ
دشت ، پر گل شد بدون آبرنگ
در کویر کوچه‌ها باران وزید
شب درون دخمه‌ی دوزخ خزید
فصل خشک میوه‌های کال مُرد
لاله تا تکثیر شد ، دجال مُرد
لاله هایی سرخ ، سرخِ سرخِِ سرخ
ریشه سرخ و برگ سرخ و شاخه سرخ
لاله هایی معنی خون خدا
سرزده از هرکجا تا هرکجا
امتداد سرخی خون حسین
یافته فرمان رویش از خمین
صف زده از هر کران تا هر کران
سر کشیده از زمین تا آسمان
هر کجا باشی در این خاک نجیب
لاله می یابی به تعداد عجیب
لاله هایی ، آفتابِ بی غروب
صف زده تا سرزمین های جنوب
آخ ، اسمی از جنوب آمد به شعر
شهرِ خوب من چه خوب آمد به شعر
شهر آتش ، شهر خاک و شهر خون
شهرِ خرّم ، شهر خونینِ قرون
شهر خوبِ تا همیشه داغدار
شهرِ مانده از شهیدان یادگار
دورتر از دور ، ای مغرورِ من
بوده ای در هر غزل منظورِ من
نخلهای بی سرت یادش به خیر
آن وداع آخرت یادش به خیر
ما گذشتیم از شطِ ناباوری
در پناهِ باورت یادش به خیر
خاطرت باشد چه ها کردیم ما
از برای خاطرت یادش به خیر
از تمامِ ما پلاکی نیمه رفت
هدیه سوی رهبرت یادش به خیر
پیکر صدپارۀ ما ، نازنین
شد فدای پیکرت یادش به خیر
سر به سر از سرخیِ ما لاله هاست
سرخی سرتاسرت یادش به خیر
خاطرت باشد چه ها کردیم ما
از برای خاطرت ، یادش به خیر 
تفرش-خرداد86
هیچ کس در شهر ما عاشق نبود
هیچ کس با هیچ کس صادق نبود
عشق ، گلدانی کنار پنجره
خالی و پژمرده ، دور از خاطره

.
.
.

 دستتون درد نکنه
خیلی خیلی قشنگ بود. لطف کردین...
پاسخ:
در حصار آهن و سیمان و سنگ
گل نمی رویید جز با آبرنگ

مرسی...
سلام
آقا ما یک زمانی یک جایی کار میکردیم و با همکارمون هر روز سر چیزای مختلف غر زدنمون میگرفت،حالا غرغر از ویراژ دادن ماشینا توی خیابون رِیس بگیرین تا غر غر درباره رنگ چایی آبدارچی و سیستم کاریِ شرکت و خلاصه هر چی شما بگی

آخر یک روز یک دفترچه تبلیغاتی که به آرم و لوگوی شرکت مزین بود و آورده بودن برای هایکلاس شدن بذاریم روی میزامون رو برداشتیم و یک سربرگ براش درست کردیم که اسمش بود"غرغرنامه"و زیرش با خط ریز نوشته بودیم "برای جلوگیری از غرباد!"
آقا هر روز مینشستیم خلاصه ای از غرغر هامون رو توش مینوشتیم و کلی میخندیدیم
از قضا یک روز مدیر شرکت هم اومد و اونو خوند و بنده خدا اونم کلی خندید و بعضا از اون به بعد اون هم غرغر هاشو توش مینوشت
وقتی برای همیشه داشتیم از اون شرکت میومدیم بیرون این غرغر نامه چندین جلد شده بود،و بعد هم هر کدوم برای خودمون یکدونه جیبی ش رو درست کردیم که یک وقت غُرباد نگیریم!!

به مدتی هم از نمونه دیواریش استفاده میکردیم که روش نوشته بودیم "غرغرنامه دیواری"و هر کی رد میشد غرهای روزانه ما رو میخوند و میخندید،خوب بود هم ما غر باد نمیگرفتیم هم دیگران میخندیدن...
.
حالا شمام برای اینکه غرهاتون رو دلتون نمونه یکی درست کنید،می تونید مدل مجازی ش رو درست کنید
D=
پاسخ:
سلام

چه با حال! بعد از چند وقت یه سوژه خاطره بازی میشه!

واقعا این چیزی که شما اسمش گذاشتید غرباد خیلی چیز بدیه ، روی مخ آدم میره....

ولی سعی می کنم ننویسم هرچن غرباد! بگیرم "امتحان کردم... انبساطش از کنار این وبلاگ سر رفت !"

نظر من تووی پست یکی به آخر وبتون ثبت نشده بود باز؟

آسمان افتاده بود و نا نداشت
یک پرنده در تمامش جا نداشت
سلام
زیبا بود...
پاسخ:
سلام

ممنون. 

مثنویی هرچند بلند است و گاه با این حوصله های ترک برداشته نمی سازد ولی قالب مورد علاقه من است....

مثلا این :

کاشکی آینه عریانی نداشت

هیچ چشمی پلک پنهانی نداشت

کاش هر کوهی بهار رنگ بود

هر درختی لانه آهنگ بود

کاش  هر باغی که در گل می نشست

زیرهر برگش تأمل می نشست

کاش مرزی بود بین خاک و خواب

کاش رودی می گذشت از جان پاک

کاش برف خستگی کم می نشست

جای یخ بر سنک شبنم می نشست

کاشکی این کاش ها اقلیم داشت

آرزوی های بشر تقویم داشت

جرم ماضی آب می شد روی حال

کس نمی ترسید از سمت محال

هر که دل می جست د ستش باز بود

هر که گل می خواست در پرواز بود

کاش انسان دفتر ادراک بود

کاش شهوت مثل شبنم پاک بود

کاش ، مرزهای رقص ما آزاد بود

رنگ در موسیقی ما شاد بود

هیچکس در شهر ما دردی نداشت

هیچ سبزی آفت زردی نداشت

.... احمد عزیزی

خدایا
ایوب را به زمین بیاور.
میخواهم برای او از صبربگویم
پاسخ:
ای زندگی بردار دست از امتحانم 
چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم
هر وقت ساکت بودم و
هر وقت زیاد تر از همیشه پر حرف بودم
بدانید حالم اصلا خوب نیست...

این عین نوشته خود ِ شماست

یعنی الان از اون وقتاست؟؟؟
امیدوارم زودتر روبراه شین ....
پاسخ:
دقیقا! 

ممنون...
آمدم اینجا که هم سلامی عرض کنم و هم بخوانم و لذت ببرم...
اما....

سلام...
متاسفم برای خودم بخاطر روزهایی که نخواندم اینجا را....

کاش بنویسید دوباره...
پاسخ:
سلام

چیزی از دست ندادید ..... باز می نویسم...

آدرس نذاشتید؟
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۵۷ گذری عاشقانه
ببخشید من درست مطلبو نگرفتم.
کیا انگار رفته بودن پارتی؟
کدوم تماشاچی ها؟

بعدشم حالا هر طوری که بوده مگه شما رفتین پارتی ببینین چجوری لباس میپوشن؟؟؟؟
از باب فضولی عرض کردم!
پاسخ:
جسارتا خانم هایی که اوومدن خیابان گردی ( ببخشید خرید ! ) با ظاهر های عجیب و غریب که گمانم هر کدام از اوون تیپ ها یکی از کاراکتر های فیلم های شبکه های ماهواره ای باشه! یا خلاقیت هایی که در زمینه نقاشی دارن و بروز میدن!

تماشا چی ها هم!! جسارتا آقایانی هستن که اوومدن خرید! (خیابان گردی) که کَلّه هاشون بعد از عبور عابران کناری تا 127 درجه مشایعت شان می کنند! 

و اما جدا و انصافا درود خدا و بنده های خدا بر خانم های محجبه که به حق جهاد می کنن و تووی این گرما لباس های پوشیده که یقینا گرم و داغ است می پوشن... ولی یادشونه که به قول قرآن "آتش جهنم داغ تر است" آفرین دارن...

راسی ها ! مگه من رفتم پارتی ؟! !!!!!!!!!!! نه به جان خودم نرفتم !!
ولی من باب مثال گفتم! که یعنی خیابان با جایی دیگه اشتباه گرفتن ...
و یه چیزی به خدا من اصن نرفتم توو نخشون ها! من تا حد ممکن اصن نمی بینمشون چه برسد به نگاه کردنشون. 

استاد دینانی در مورد شعر و عرفان و اصطلاحاتی مانند می و می گساری و خم مستی می گفت ، و مجری پرسید مگه عارفان می و شراب خوردن می خانه رفتن که این چیزا بلدن !!!

استاد هم گفت: نه ولی نخوردن نون گندم دیدن دست مردم!  آدم مست دیدن که از بی عقلی چه میکنه ، تووی شعرشون آوردن!
۰۵ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۴۶ گذری عاشقانه


بـا احـتـیـاط بـخـوانـیـد سـطـح شـعـر لـغـزنـده اسـت. بـس که شـاعـر سـطـر بـه سـطـر بـاریـد و نـوشـت...
پاسخ:
سـطـح شـعـر لـغـزنـده اسـت.

الان اینو روی یه عکس نوشتم.

سلام

با پاسخ شما به گذری عاشقانه در خصوص وضع پوشش موافقم. من حجاب خودم چادر نیست، و زیبایی رو هم در پوشش دوست دارم ولی با حفظ حریم. واقعا آرایش های زننده تا این حد اصلا قابل توجیه نیست. نمیدونم بعضی از آقایون به ظاهر مرد چطور این نوع پوشش خانم هاشون رو مدرنیته می دونند. پوشش زیبا و به روز بودن همراه با سادگی و رعایت حریم که معنا پیدا می کنه. کلا اغلب مردم ما دارن دو دسته میشن...یا از اون ور بوم میفتن یا از این ور حد وسط معناشو داره از دست میده...

پاسخ:
سلام

ممنون... 
اینجا هنوز هم جوانان عفیف زیادند... دشمن خیال خام کرده که فرهنگ هفت هزار ساله و ایمان هزار ساله را می دزد...

زیبایی در پوشش اصلا در وجود همه آدم ها هست فطرت انسان زیبایی دوست داره... اصلا آدم ها عاشق زیبایی اند ، ولی واقعا نمیشه با حفظ حجاب و حریم ها و بدون ایجاد مزاحمت اجتماعی برای دیگران و بدون از بین بردن امنیت شخصی در برابر  قلب های مریض ، نمیشه زیبایی رو حفظ کرد ؟
قهریست که میشه!

به نظر من که زیبا ترین پوشش همون چادر سیاه ... یه خانم شاعری گفته بودن 
چون شعر آن را از سرم بیرون نخواهم کرد
باید برای چادرم حرمت نگه داری!
گاهی وقت ها خیلی از بد حجابی هاشون از روی ندانستن و تقلید کورکورانه ست و از روی چشم و هم چشمی و بدون پشتوانه فکری.... کاش کسی امر به معروف بلد بود...

حیف خانم های بد حجاب اینجا نمیان!
مگه نه یه سوال داشتم دوست داشتم جواب بدن!؟ آیا دوست دارن وقتی که لباس های خیلی چسبان و باز و نازک پوشیدن و سوار تاکسی شدن آقای کناریشون به جای نگاه کردن به خیابون ها و ماشین ها به تن و اندامشون خیره بشه؟
دو حالت پیش میاد ... 1 - بله  2-خیر
در حالت دوم اگر دوست ندارند چرا با این لباس ها کاری می کنن که اینجور بشه... آیا شدنی هست که بگیم به من چه آقاهه نباید نگاه کنه من چه کار دارم ؟
ودر حالت اول ... هیچ دیگه ، چی بگم!


کاشکی این کاش ها اقلیم داشت

آرزوی های بشر تقویم داشت

مجددا سلام

ممنون از پاسختون. بسیار زیبا بود...

در عالم همسایگی هر از چندگاهی به میهمانی وب من هم بیایید خوشحال میشم...

پاسخ:
سلام

خواهش می کنم...

حتما میام...
تابستان داغی ست
دستمالت را
به دست های باد بسپار
گل های باغچه برای تکه ابری می میرند
که از سخاوت باران می گوید
و من برای شبخوانی زلالی
که می گوید:
                دوستت دارم

 به خواب که می روی
چادرت را بر قلاب ماه بیاویز
دلتگی هایت را بر قلب من.
مهتاب را کرامت چشم های تو کافی ست.

در سراپای تو
این کدام زیبایی بی زوال است
که می تراود و سحر می کند
شاید تو در حمایت حرزی
در پناه طلسمی زنده ای
زبرجدی بر انگشترت
یا پری از سیمرغ در قوطی پودر صورتت....

به قول مصحح دیوان حافظ یعنی علامه قزوینی که بالای هر شعر حافظ می نویسه: ایضاً له(این هم از اوست)، این شعر رو هم آوردم و شاعرش هم ایضا له یعنی همون شاعر غزل مثنوی این پست شماست. انصافا که حالیدیم با این شعر سپید. شعر سپید الانه دیگه تبدیل شده به پرت و پلاهای بی وزن. اما این شعر سپید با غزلهای واشقانی مو نمی زنه. بیست.
پاسخ:
سلام

ممنون .... خیلی قشنگ بود....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">