پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

یک عصر عاشورای دیگر می‌کشیدم

سه شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۳۶ ق.ظ

فرصت اگر می‌داد بهتر می‌کشیدم
از کوچه‌های بی‌غزل پر می‌کشیدم

مشک غزل را روی دوشم می‌گرفتم
در لابلای خیمه‌ها سر می‌کشیدم

در خلوت یک خیمۀ ماتم‌گرفته
گهواره‌ای را جای اصغر می‌کشیدم

قطعاً برای تسلیت دادن به زینب
حتی شده یک نیزه کمتر می‌کشیدم

با استعانت از شعور واژه‌هایم
در ذهن‌های مرده باور می‌کشیدم

شاید اگر از آب کوفه خورده بودم
من هم به روی دوست خنجر می‌کشیدم

من شاعرم، اما اگر نقاش بودم
یک عصر عاشورای دیگر می‌کشیدم


هوشنگ دیناروند 

نظرات  (۷)

" چشم "



چشم یک روز گفت « من در آن سوی این

دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده

است. این زیبا نیست؟! »

گوش لحظه ای خوب گوش داد٬ سپس گفت

« پس کوه کجاست؟ من کوهی نمی شنوم! »

آنگاه دست در آمد و گفت « من بیهوده

می کوشم آن کوه را لمس کنم ٬ من کوهی

نمی یابم! »

بینی گفت « کوهی در کار نیست. من او را

نمی بویم! »

آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید٬ و همه

درباره ی وَهمِ شگفت چشم گرم ِ گفت و گو

شدند و گفتند « این چشم یک جای کارش

خراب است!!!»

* جبران خلیل جبران
در سرزمینی که سایه ادمهای کوچک بزرگ شد

در ان سرزمین افتاب در حال غروب است!



زیبا بود .... به من هم سر بزنید و اگه مایل بودید می تونیم تبادل لینک انجام بدیم



قطعاً برای تسلیت دادن به زینب
حتی شده یک نیزه کمتر می‌کشیدم

یک عصر عاشورای دیگر می کشیدم.............
هم شاعر عاشورا خودخود خدا بود هم نقاشش و برای همین بی بی زینب کبری فرمود ما رایت الا جمیلا
خیلی زیبا بود اما این شعر و این واژه ها
چه شعر به جایی...
بلکه از روز ثقیفه عاشورا شروع شد!

ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
به امید آنکه بر کشتی نجات حسین(ع) از طوفان بلاها برهیم و به زمین امن ظهور برسیم.
دعا کنید فرزند ناخلف نوح نشویم...!
سلام. (فرصت اگر می‌داد بهتر می‌کشیدم
از کوچه‌های بی‌غزل پر می‌کشیدم)

طعم شیرین شوکران و زیر قدم های ماه نام دو کتاب از هوشنگ دیناروند هست که این شعر در آن نوشته شده .لطفا دقت کنید و اگر نام شاعر را نمی دانید بنویسید که نمی دانید. که این کار سرقت ادبی نام نگیرد. با تشکر . ری را
پاسخ:
سلام

ممنون که تذکر دادید من این از یه وبلاگی کپی کردم و متاسفانه به صحت نام شاعر دقت نکردم ، یعنی به اوون وبلاگ اعتماد کردم ولی حالا که شما می گید (و البته تووی وبلاگ آقای هوشنگ دیناروند هم پیداش کردمhttp://shushdanyal.blogfa.com/ ) تصحیح می کنم ...
من خودم هم سعی می کنم که نام شاعر ها رو درست بنویسم ولی باز هم ممنون که گفتید.

سلام

این شعر را که نوشتید متعلق به آقای هوشنگ دیناروند می باشد و به نظر من شما رسما سرقت ادبی کرده اید. و یک سارق می باشید

فرصت اگر می‌داد بهتر می‌کشیدم
از کوچه‌های بی‌غزل پر می‌کشیدم

در دوکتاب طعم شیرین شو کران و زیر قدم های ماه از این شاعر نوشته شده است

خوش حال می شم اگه توضیحی دارید بشنوم

ری را حاجی

پاسخ:
سلام
باور کنید رسما سرقتی صورت نگرفته ! و این فقط یه اشتباه بوده اوون هم از جانب وبلاگی که من این شعر از اوونجا کپی کردم و الان یادم نیست چی بود و کجا!
مردم کمک ! منو گرفتن آی مردم من بی گناهم ، کمک! به جان مادر گشتاسب من بی گناهم! :)

این شعر متعلق به آقای هوشنگ دیناروند می باشد

در دو کتاب طعم شیرین شوکران و زیر قدم های ماه نوشته و چاپ شده است

ساررررررررررررررررررررررررق

دززززززززززززززززززززد

پاسخ:
خب چرا فوحش میدین ، دزد کجا بود!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">