آسمون بغضشو خالی میکنه
آدمو حالی به حالی میکنه
کوچه ها رنگ زمستون میگیرن
شیشه ها بخار و بارون میگیرن
آدما چتراشونو وا میکنن
گریه ی ابرو تماشا میکنن
نمیخوان مثل درختا تر بشن
از دل قطره ها با خبر بشن
نمیخوان بی هوا خیس آب بشن
زیر بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی کبوتر
زیر بارونا نشستی کبوتر
رفتیو سنگا شکستن بالتو
اومدی هیچکی نپرسید حالتو
بعضیا دشمنای خونی شدن
بعضیا غول بیابونی شدن
بعضیا میگن که بارون کدومه
بوی نم شرشر ناودون کدومه
آسمون تا بوده آفتابی بوده
مثل روز اولش آبی بوده
دیدی آسمون خراب شدسر ما
غصه شد وصله ی بال و پر ما
حالا تو سایه نشینی مثل من
خوابای ابری میبینی مثل من
چقد اینجا میخوری خون جگر
کبوتر عصاتو بندازو بپر
عبدالجبار کاکایی
پ.ن : چند بیت اشتباه تایپی داشت اصلاح شد ...