پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد مهدی سیار» ثبت شده است

پس زمینه زمستان


خبر رسید که پاییز رو به پایان است

چه دلخوشید؟ که این اول زمستان است!


تو ای خزان زده جنگل، مخوان سرود سرور

صبور باش که فصل درخت سوزان است


نبود و نیست مرا همدمی که این جنگل

نه جنگل است، که انبوه تک درختان است


چه گریه‌ها که نکردند ابرها تا صبح

به پشت گرمی این غم که ماه پنهان است!


هوای هیچ دلی پرس و جوی دریا نیست

مدار پرسه این جوی‌ها خیابان است


محمد مهدی سیار


برای دیدن تصویر زمستان در اندازه واقعی کلیک کنید پس زمینه زیبایی میشود...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۰ ، ۲۱:۵۹
شما مرا درخت صدا کنید
دلم امروز گواه است کسی می‌آید
حتم دارم خبری هست، گمانم باید...

فال حافظ هم هر بار که می‌گیرم باز
«مژده ای دل که مسیحا نفسی...» می‌آید

ماه در دست به دنبال که این‌گونه زمین
مست، می‌گردد و یک لحظه نمی‌آساید؟!

باید از جاده بپرسم که چرا می‌رقصد
مست موسیقی گامی شده باشد شاید!

... گله کم نیست ولی لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبی بگشاید

محمد‌مهدی سی‍ّار

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۹ ، ۰۰:۰۴
شما مرا درخت صدا کنید
 ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت
بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود!

یا گرگ‌های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ‌های قصه کنعان دروغ بود!

حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار...کاش
بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود

محمدمهدی سیار

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید