پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی داوودی» ثبت شده است


.

.

گندم آدم چه با ما کرده است

کآسیای چرخ سرگردان ماست

جسم قبر و جامه قبرو خانه قبر

باز لفظ زندگان عنوان ماست

.

.


+ هرشب میان مقبره ها راه می روم

   شاید هوای زیستنم را عوض کنم....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۱ ، ۱۹:۳۵
شما مرا درخت صدا کنید


ابر می‌گرید و بارانم من

ماه می‌خندد و حیرانم من

رفتم از کاج بلندی بالا

بس که همرنگ درختانم من

قبله‌ام می‌رود از دشت به کوه

چه کسی گفته مسلمانم من         

چه کسی بود صدا زد سهراب

تو بگو چون که نمی‌دانم من 

ده بالا چه صفایی دارد

ده پایینم- تهرانم من!

پر فانوسم و در خویش گمم

که بجوییدم انسانم من 

می‌خورم غصه آجرها را

چون که بیکارم و ویلانم من

آب جاری شده در رودم من

گل تنهای خیابانم من 

مثلا شاعره‌ای را دیدم

مثلا.... باز پشیمانم من!

×××

شاخه‌ای را بکنم خواهم مرد

آه می‌دانم می‌دانم من


علی داوودی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۷:۱۲
شما مرا درخت صدا کنید
خدا، نه! شکل انسان، نه! جدا از رنگ ها، بوها
تو را با خویش می سنجند، دنیای ترازوها
کتابی! سوره هایت، هر ورق، معنای خورشیدند
جهان آیینه ی کور است و تفسیر ارسطوها
 نسیمی! بوی گندم زار در تو می دود هر دم
نه! سودای شرابی در تو می رقصند هندوها
قیامت در قیامت، رستخیز شاعران هستی
طرب در من ندارد رقص خلخال و النگوها
جهان، این چشم های سرمه کش در انتظار توست
که فانوسی بیاویزی، در این سوسوی گیسوها
نماز سبز گلدان های نومیدی، اجابت کن
بیاری گل، بریزی عطر در دستان شب بوها
تو راز غنچه های سر به مهری ای بهار تلخ!
بیا بگذار شیرین بگذرد اوقات کندوها
طلسم دیر سال خاک شاید بشکند امشب
که بر خود حرز می بندند اینجا، سحر و جادوها
 کمان در دست ابروها، جهان دست پری روها
 خوشم با این تکاپوها، چه اشراقی است این سوها
پرستوها که برگردند، فال عشق می گیرم
پرستوها، پرستوها، پرستوها، پرستوها

علی داوودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۸۹ ، ۰۱:۱۸
شما مرا درخت صدا کنید