موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد
آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد
او قول داده بود فدای علی شود در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد
زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد
چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد
با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد طوری که آب در دل مولا تکان نخورد
مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود
این بود علتش اگر از جا تکان نخورد
آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد
علی اکبر لطیفیان
*
اگر حسین نبود امروز خبری به ما نمی رسید مادر ... کوچه ... دوشنبه... بعد از ظهر...
برای بانوی دو عالم و فرزند بزرگوارشان :
این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن! معراج چشم های شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم، ازاین طرف با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم کجاست خانه خورشید شعله ور گفتند بوریای شما، آتشم زدند
دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر وعمان ومحتشم با شعر در رثای شما آتشم زدند
سیدحمیدرضا برقعی
با صدای استاد کاکاوند