پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

چند گانه مینویسم یک حرف سیرم نمی کند....


الهی به زیبایی سادگی

به والایی اوج افتادگی

رهایم مکن جز به بند غمت

اسیرم مکن جز به آزادگی

                                         قیصر امین پور ( کاش زنده بود.... )

_____________________________________________________

این چار برگ خشک شده مال دفتر است؟!

نه! آخرین قمار من و دست آخر است

من را به چاه درد خود انداخت و گذشت

هرکس که گفت با من ِ خسته برادر است

گفتید عاشقید و به من... آه! بگذریم

چون شرح ماجرای شما شرم آور است

گفتید: «بی کسی به خدا سرنوشت توست

تنهاترین پرنده ی عالم، کبوتر است»

گفتید: «زندگی کن و خوش باش و دم نزن!»

این حرف ها برای من از مرگ بدتر است

سرباز برگ های مرا جمع می کند

ما باختیم، نوبت یک مرد دیگر است...

سید مهدی موسوی

____________________________________________________


سه شنبه 

چرا تلخ و بی حوصله ؟

سه شنبه

چرا این همه فاصله ؟

سه شنبه 

چه سنگین !چه سرسخت ؛ فرسخ به فرسخ !

سه شنبه 

خدا کوه را آفرید


قیصر امین پور    (در تاریخ طبری آمده است که خداوند کوه ها را در سه شنبه آفرید .)

______________________________________________________________


ما که این همه برای عشق

آه و ناله ی دروغ می کنیم

راستی چرا 

در رثای بی شمار عاشقان

-که بی دریغ-

خون خویش را نثار عشق می کنند

از نثار یک دریغ هم

دریغ می کنیم؟

                                           قیصر امین پور


_________________________________________


التماس دعا ...

(این روزها به هرکه بگویی برای فرار می گویدت محتاجیم به دعا ....)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۰ ، ۰۳:۵۳
شما مرا درخت صدا کنید
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمت...
(دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم)
از کتف آشیانه‌ای خود برای تو
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
از هم فرو مپاش، برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیمه‌سوز را
از کوره‌های خود‌خوری‌ام در بیاورم

سید مهدی موسوی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۸۹ ، ۰۰:۳۸
شما مرا درخت صدا کنید
آقا سلام گرچه بلند است جایتان
می خواهم از زمین بنویسم برایتان

یک نامه حاوی همه حرفهای راست
یک نامه از کسی که کمی عاشق شماست

یک نامه از بلندی انسان که پست شد
یک نامه از کسی که دچار شکست شد

این نامه مدح نیست فقط شرح ماتم است
یک ذره از هزار نوشتم اگر کم است

بعد از شما غبار به آیینه ها نشست
شیطان دوباره آمد و جای خدا نشست

پرپر شدند در دل طوفانی از بدی
گلهای رو سپید همیشه محمدی

آمد به شهر فاجعه، اسلام راحتی
انسان منهدم شده، قرآن زینتی

بیمارهای عشق خدا« بهتر»ی شدند
جلباب هایمان کم کم روسری شدند

خورشید مرد و شام تباهی دراز شد
بر روی دشمنان در این قلعه باز شد

در کسوت قدیمی آزادی زنان
تبلیغ پشت پرده شهوت مجاز شد

در کار حق مداخله کردیم، بد نبود
نان و شرف معامله کردیم، بد نبود

کم کم اصول دین خداوند پول شد
هر کس که پول داشت نمازش قبول شد

حرف خدا و دین محمد ز یاد رفت
آری تمام غیرت یاران به باد رفت

مسجد تهی و شهر پر از جنب و جوش شد
حتی بهشت نیز خرید و فروش شد

راه خدا به جانب ناحق کشیده شد
کم کم دروغ مصلحتی آفریده شد

تخم ریا میان دل ما جوانه زد
و مصلحت به گردۀ دین تازیانه زد

هر لقمۀ حرام شده سیر کردمان
و سفره های کفر نمک گیر کردمان

و کاروان جدا شد از راه مستقیم –
یعنی خلاصه می کنم آقا عوض شدیم

آقا خلاصۀ همه نامه ام غم است
آقا خلاصه می کنم اینجا جهنم است

یک بار دیگر از غم انسان طلوع کن
از عمق استغاثه یاران طلوع کن

یا از خدا عذاب زمین را طلب نما
یا اینکه مثل رحمت باران طلوع کن

دنیای ما اگرچه گرفتار آمدست
اما هنوز تشنه نام محمد است

در انتهای نامه خیسم سلام بر
نام بزرگوار و نجیب پیامبر

سید مهدی موسوی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید