باغها در خویش میخواهند مدفونم کنند
تا درختان هم چو یاران پنجه در خونم کنند
تا درختان هم چو یاران پنجه در خونم کنند
کاش در باغ زمین هم میوهٔ ممنوعه بود
بلکه آدمها از این ویرانه بیرونم کنند
عشق نایاب است دیگر گرچه لیلیهای شهر
با فریب رنگ میخواهند مجنونم کنند
بگذر از خیر حسابم با کرام الکاتبین
امر کن فکری به حال زار اکنونم کنند
گوشه ویرانهام امشب درختی سبز شد
باغها در خویش میخواهند مدفونم کنند
سید صابر موسوی