چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود
تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود
دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر
راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود
عشق دنیای دیگری دارد
شور و غوغای دیگری دارد
سرزمینی ست پشت دریاها
آسمان های دیگری دارد
زندگی پاسخ معمایی ست
که معمای دیگری دارد
عشق یک اتفاق پیچیده ست
ریشه در جای دیگری دارد
توی دنیای عشق حتی عشق
نام زیبای دیگری دارد
کربلا تا دمشق... آری عشق
ماجراهای دیگری دارد
عشق یک روز إربا إربا شد
و قضایای دیگری دارد...
گرچه امروز زخمی و خاکی ست
عشق فردای دیگری دارد
زندگی نیست این که ما داریم
عمر معنای دیگری دارد...
آدم فریب نام تو را خورد *
آدم گناه داشت که بیرون شد از بهشت عشق تو بود؛ حالت عصیان گرفته بود **
+ امروز هم از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دستهای خسته ی من شعر می شوند*
* قیصر امین پور
** حسن بیاتانی
ماه دل آرا خواننده و آهنگساز: مجید اخشابی ، شاعر: اسحاق انور فایل تصویری فایل صوتی
توی پست بعدی !
در حسرت رویت شب ما, چون گیسویت شد یلدایی
دارد به جنون می کشد افسانه این شیدایی
ماه دل آرا ، گلعذارا ، از چه رو در آسمان چشم ما, کم پیدایی
ما تهی دستان که در عشقت گرفتاریم حسرتی داریم
خاک می گردیم تا گنج حضورت را بدست آریم
ناز خود را گر به نرخ جان کنی , نقدا" خریداریم
سایه خورشید رویت تا به کی سنگین
ماه پیشانی به مشتاقان مکن چین چین
ای جمالت غایت حسن و دل آرایی
ای ماه دل آرا از پس این ابر تیره کی برون آیی
ما تهی دستان که در عشقت گرفتاریم حسرتی داریم
خاک می گریدم تا گنج حضورت را بدست آریم
ناز خود را گر به نرخ جان کنی , نقدا" خریداریم
ماه دل آرا
گلعذارا
از چه رو در آسمان چشم ما, کم پیدایی
نگاه می کنم و آسمان پر از ابر است
چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را...
- حسن بیاتانی -
مهربانم! چشم بارانی چه می آید به تو
این ردای سبز روحانی چه می آید به تو
آن نگاه زیرچشمی با وقارت می کند
این تبسم های پنهانی چه می آید به تو
حرکت آن خال مشکی با تکان های لبت
تا که شب «والیل» می خوانی چه می آید به تو
موی مجنون، ریش درویشی چه می آید به من
ناز لیلا، اخم سلطانی چه می آید به تو
اخم کن! آخر نمی دانی که وقتی ابرویت
چین می اندازد به پیشانی، چه می آید به تو
بی قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!
گرچه آرامی، پریشانی چه می آید به تو
قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه
با سواران خراسانی چه می آید به تو
خال تو آن نقطه ی پایان دفترهای ماست
خال در این بیت پایانی چه می آید به تو
قاسم صرافان
رو به گندم زارها میآیی ای مولای گندمگون
آیه صلحند چشمان شما والتین و الزیتون
ابروانت خط نستعلیق خطاطی زبردستند
آخرین بیت از غزلهایی خیال انگیز و یکدستند
بیتِ آخر حالتش این است، غافلگیر خواهد کرد
ـ ناز دارد ـ میرسد هرچند گاهی دیر خواهد کرد
نرگس اینجا غرق در ترکیب خالت با لب است امشب
«آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است »، امشب
دارد از بالا محمد (ص) هم خودش را در تو میجوید
میزند بر شانههای حیدر و با شوق میگوید:
ـ مثل زهرا(س) میشود از دور چشمش را که میبندد
خوب با دقت نگاهش کن علی(ع) ! مثل تو میخندد
بی محمد(ص) مانده یثرب تا تو شب با ماه تنهایی
بی علی(ع) ماندیم تا تو بازهم با چاه تنهایی
لحظهها را بی تماشایت نگو باور کنم مولا!
«من نه آن رندم که ترک ساقی و ساغر کنم» مولا!
تا کی اینجا قصهی خورشید پنهان را بخوانم من
«یوسف گمگشته باز آید به کنعان» را بخوانم من
با ستاره منتظر میمانم آری صبح نزدیک است
آه بیدارانِ این شب زنده داری! صبح نزدیک است
قاسم صرافان
ای خدایی که اهل اسراری، که به پروانهها نظر داری
که خودت عاشقی، خبر داری از دل بیپناه عاشقها،
بعد از این روزهای در زنجیر، درد شلاقهای بیتاثیر
برسان مرد مهربانی که بگذرد از گناه عاشقها...
قاسم صرافان