پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد مهدی سیار» ثبت شده است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۵
شما مرا درخت صدا کنید

...خبر رسید که پاییز رو به پایان است   **   چه دلخوشید؟  که این اول زمستان است!...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۰۱:۲۴
شما مرا درخت صدا کنید
http://uploadyar.com/s1/13659643181.jpg

.... ...... .... ....... ...... .. . .. ...... . . . . .. .. ....... ... .. . .... ....... . .. . .. .. .

چندان که تو از من ، من از این زندگی سیرم

تنها امید زندگیم این است: ... می میرم

دل گیر از انسان ها ، سرازیرِ خیابان ها

من شکل امروزینِ اندوهِ اساطیرم

هم از زمین رانده هم از پرواز جا مانده

فوٌاره ای هستم که تردید است تقدیرم

تا سنگ دل بودم به روی قلٌه جایم بود

اینک که رودی گشته ام جوشان ، سرازیرم 

ای کاش گنجشکی ، کلاغی ، سهره ای بودم

من غصٌه ام این است : شاهینی زمین گیرم...


محمد مهدی سیار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۱ ، ۰۱:۴۶
شما مرا درخت صدا کنید

کدوم دستی تو رو از من جدا کرد؟ .... الهی که...الهی که بمیره          

مامان میگه دعاهام مستجابه .... مامان میگه که آه من میگیره 

 همه میگن که این کارا همیشه .... کار روباه پیره، کار گرگه            

توی نقاشیام رنگش سیاهه .... همه میگن یه شیطون بزرگه

بابا غصه نخور، این درد دل بود .... توی نقاشیام فردا قشنگه      

نگه دار تا همیشه خنده هاتو .... بدون فردای آرمیتا قشنگه     

دانلود : آرمیتا - محمد مهدی سیار - با صدای حامد زمانی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۰۹
شما مرا درخت صدا کنید
خیابان‌ها، خانه‌ها، درها، دیوارها، 
اینجا هر صبح و هر غروب 
فراموشکارانِ خسته‌ی سر به زیر 
می‌آیند و آهسته از مسیرِ مشترکِ ما می‌گذرند، 
و باز از همان چیزهای مثلِ همیشه حرف می‌زنند، 

من هم هستم 
من هم با آنها هستم 
من هم میانِ همین گمشدگانِ بی‌گور 
هی می‌آیم صبح‌ها و 
هی می‌روم به وقتِ غروب، 
.
.
.
اینجا کجاست، شما کیستید 
مرا کجا می‌برید؟ 
از خانه‌ها دور افتاده‌ام، 
از خیابان، از در، از دیوارها ...! *


در شب شهادت باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام  و روز جمعه از خانه بیرون می زنم در کنار خیابان وارد پیاده رو می شوم این پیاده رو کجا می رود نمی دانم ....

 

کاظمین


هنوز اسیر سکوت تو اند زندان‌ها
و پایبند نگاهت دل نگهبان‌ها

تو مثل یک نفس تازه حبس می‌گشتی
تویی که در نفست گم شدند طوفان‌ها

چه خلوت خوشی... آرام زیر لب گفتی
و سجده کردی، جای تمام انسان‌ها

نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیه کار شدند آفتابگردان‌ها

تو یوسفی و مجازات یوسفی این است
چنبن دهند گواهی تمام قرآن‌ها **

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*   سید علی صالحی 
** محمد مهدی سیار 
 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۴۹
شما مرا درخت صدا کنید