پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعید بیابانکی» ثبت شده است

مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش

نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش

آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید

کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش

آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش

گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش

یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم

تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش

ماه می گردد به دنبال تو هر شب سو به سو

آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش

آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است

لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش

بوسه نه جمع نقیضین است در لب های او

روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش

گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر

ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...

سعید بیابانکی


برای نزدیک شدن به کسی که خیلی بزرگ است اغلب نمیتوان از راه صمیمیت وارد شد.

  اصغر عظیمی مهر

کیست این بانو که هرجا می گذارد پا  سر است!

خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!


در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست

هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا  سر است!


محفل عشق است هرجا نام او را می برند!

هرچه پایین تر نشیند هرکه در اینجا سر است!


هر که را یارای سودا نیست در بازار عشق!

نرخ این سودای پایاپای یا جان یا سر است!


بوی پیراهن شفای دیده ی یعقوب نیست!

اهل دل در عین نابینایی از بینا سر است!


هر کجا پا میگذاری در بیابان جنون

جان من آرامتر! هر سنگ این صحرا سر است!


کس نمی داند کجا خفته ست اما خاک او

گرچه پنهان گشته از هر مرقد پیدا سر است!


در مقام صبر و قرب از روی تسلیم و رضا

از ملک های مقرّب نیز او حتّی سر است


همردیف حضرت پیغمبر و مولا علی!

از تمام انبیاء و اولیاء زهرا سر است!

در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست

در سال یک شب است که قدری شبیه توست ...

 مجید تال

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۵۹
شما مرا درخت صدا کنید

یا اباصالح المهدی ادرکنی

این روزها که می گذرد هر روز

احساس می کنم که کسی در باد

فریاد می زند

احساس می کنم که مرا

از عمق جاده های مه آلود

یک آشنای دور صدا می زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می آید

روزی که آسمان

در حسرت ستاره نباشد

روزی که آرزوی چنین روزی

محتاج استعاره نباشد

ای روز آفتابی

ای مثل چشم های خدا آبی

ای روزِ آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو

که آیا من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟


قیصر امین پور

______________________________________________

بیا که آینه ی روزگار زنگاری ست

بیا که زخم زبان های دوستان کاری ست

به انتظار نشستن در این زمانه ی یأس

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است!

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم

تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو

"چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

سعید بیابانکی


دل نوشت:

دلم انگاری گرفته، قد بغض یا کریما 

عصر جمعه توی ایوون، می شینم مثل قدیما

تو دلم می گم آقا جون، تو مرادی من مریدم

من به اندازه وسعم، طعم عشقتو چشیدم 

کاشکی از قطره اشکت، کمی آبرو بگیرم

یعنی تو چشمه چشمات، با نگات وضو بگیرم

برای لحظه دیدار، از قدیما نقشه داشتم 

یدونه هدیه ناچیز، واسه تو کنار گذاشتم

یادمه یکی بهم گفت،هرکی تنهاست تویه دنیا

یدونه نامه خوش خط، بنویسه واسه آقا

کاغذ نامه رو بعدش، تویه رودخونه بریزه

بنویسه واسه مولاش، خاطرت خیلی عزیزه.

دانــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــود

________________________________

 هیچ داری از دل  مهدی  خبر

گریه های هر شبش  را تا سحر؟

او که ارباب تمام عالم  است

من بمیرم سر به زانوی غم است.....

شیعیان! مهدی غریب و بی کس است

جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان! بس نیست غفلت هایمان!؟

غربت   و  تنهایی   مولایمان

ما  عبید  و عبد  دنیا گشته ایم 

غافل  از مهدی  زهرا  گشته ایم....

از دعا بهر  فرج غافل  شدیم 

سخت  مشغول  ره  با طل  شدیم!

من  که  دارم ادعای  شیعگی

پاسخی دارم به جز شرمندگی.... 

مهدی  زهرا حسینی دیگرست 

آخرین معصوم نسل حیدر است

غیبت  او  کربلایی  دیگر  است

بهر  شیعه   ابتلایی  دیگرست

کل  عرض  کربلا  یعنی  همین

خالی از حجت  نمی ماند  زمین...!

شاعر :علی هراتیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۰ ، ۲۱:۵۹
شما مرا درخت صدا کنید