پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید مهدی نژاد» ثبت شده است

انگار از دیروز بهتر می نویسم

پس می نویسم، بار دیگر می نویسم


سقف کبود آسمان را می شکافم

با جوهر قرمز کبوتر می نویسم

استادها سرمشق ها را پاک کردند

این سطرها را دارم از بر می نویسم


ای روزهای سبز فروردین! شما را

از رخوت شب های آذر می نویسم


امروز نه، اما یقین دارم که یک روز

خط می زنم خود را و از سر می نویسم


نام تو را... دست و دلم می لرزد، اما

نام تو را در سطر آخر می نویسم


امید مهدی نژاد

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۲ ، ۲۲:۴۳
شما مرا درخت صدا کنید


من در برو بیای شما گم نمی شوم

آری، پسند خاطر مردم نمی شوم

کم نیست اختلاف میان من و شما

با این حساب اهل تفاهم نمی شوم

با آبروی ریخته ام غسل می کنم

یعنی نیازمند تیمّم نمی شوم

ای جمع سابقون! بشتابید، چون که من

دیگر مطیع حق تقدّم نمی شوم

هرگز میان آتش، خود را نمی زنم

حتی برای قافیه کژدم نمی شوم

دنیا عروسکی است که لبخند می زند

اما نه...من دچار تبسم نمی شوم

حوّا

هبوط

آه...

زمین

رنج

نه...بس است

دیگر اسیر فتنه ی گندم نمی شوم

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۷
شما مرا درخت صدا کنید