پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم

 شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

 گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام

 آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم

 این بار شکل در زدنم را عوض کنم

 وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

 باید که قیچی چمنم را عوض کنم

 پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

 گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

 دستی به جام باده و دستی به زلف یار

  پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم

 شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

 باید تمام آن چه منم را عوض کنم

 دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

 وقتی که شیوه ی سخنم را عوض کنم

 مرگا به من که با پر طاووس عالمی

 یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

 وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند

 باید چراغ مه شکنم را عوض کنم

 عمری به راه نوبت خودرو نشسته ام

 امروز می روم لگنم را عوض کنم

 تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

 روزی هزار بار فنم را عوض کنم

 با من برادران زنم خوب نیستند

 باید برادران زنم را عوض کنم

 دارد قطار عمر کجا می برد مرا؟

 یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

 مجبور می شوم کفنم را عوض کنم

 ناصر فیض

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۳۸
شما مرا درخت صدا کنید

ای جماعت! چطوره حالاتتون؟
قربون اون فهم و کمالات‌تون 
گردنتون پیش کسی خم‌نشه
از سربنده، سایه‌تون کم‌نشه
راز و نیاز و بندگی‌تون درست
حساب کتاب زندگی‌تون درست 
بنده می‌شم غلام دربست‌تون
پیش کسی دراز نشه دست‌تون 
از لب‌تون خنده فراری نشه
خدا نکرده، اشکی جاری نشه
باز، یه هوا دلم گرفته امروز
جون شما، دلم گرفته امروز
راست و حسینی‌ش، نمی‌دونم چرا
بینی و بینی‌ش، نمی‌دونم چرا
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمی‌دن مثل قدیما، دوستا
شاپرک‌ها به نیش مجهز شدن
غریب گزا هم آشناگز شدن 

بقیه در ادامه مطلب ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۳۷
شما مرا درخت صدا کنید
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی                          زسمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه‌ی چیست              شنیده‌ام که میاید کسی به مهمانی

تو ای خلاصه‌ی غم‌های مانده در دل من             بیا که وا رهم این بغض‌های زندانی

تو ای تمام رایحه‌ی نرگسان روی زمین                بیا که این غم هجرت غمیست طولانی

ندیده چشم ترم روی چون‌مهت محبوب               بیا که آب دو چشمم یمیست طوفانی

شکوه نام تو جان مایه‌ی سخن‌هایم                  بیا که لال شوم زان جمال نورانی

سپیده می‌زند از مشرق زمین هر روز                 نفس شماره زند پس چرا نمی   ‌آیی؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۳۵
شما مرا درخت صدا کنید

دخترم!(1) آفات زیادی بر سر راه است. هر عضو ظاهری و باطنی ما آفت‎ها دارد که هر یک حجابى است که اگر از آنها نگذریم، به اولین قدم سلوک الى الله نرسیدیم. من که خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شیطان است به بعضی از آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که سر سبز را به باد دهد و آنگاه که ملعبه شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد(قلب) را تباه کند اشاره مى‎کنم.

از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو، گاهى که در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ این عضو کوچک را آنقدر که مى‎توانى شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضاى دوست شود چه مى‎کند. و چه مصیبت‎ها به بار مى‎آورد که یکى از آنها غیبت برادران و خواهران است، ببین با آبروى چه اشخاصى بازى مى‎کنى و چه اسرارى را از مسلمان روى دایره مى‎ریزى و چه حیثیاتى را خدشه‎دار مى‎کنى و چه شخصیت‎هایى را مى‎شکنى؟

آنگاه این جلسه شیطانى را مقیاس بگیر و ملاحظه کن در یک سال در همین امر پیش پا افتاده چه کردى و در پنجاه شصت سال دیگر چه خواهى کرد و چه مصیبت‎ها براى خود به بار خواهى آورد و در عین حال آن را کوچک مى‎شمارى و این کوچک شمردن از حیله‎هاى ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد.

دخترم! نگاهى کوتاه به آنچه درباره غیبت و آزار مومنین و عیبجویى و کشف سرّ(آشکار کردن اسرار) آنان و تهمت آنان وارد شده؛ دلهایى را که مُهر شیطان بر آنها نخورده مى‎لرزاند و زندگى را بر انسان تلخ مى‎کند.


پی‎نوشت:

1- توصیه امام خمینی(ره) به عروسش است.

برگرفته از نامه حضرت امام خمینى (ره) خطاب به خانم فاطمه طباطبایى چاپ شده در کتاب ره عشق.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۳۲
شما مرا درخت صدا کنید
تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت 

چه بیخیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم ؛ خدا کند که بیایی 



این همه لاف زن ومدعی اهل ظهور

پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم


سالها منتظر سیصدواندی مرداست

آنقدرمردنبودیم که یارش باشیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۱۴
شما مرا درخت صدا کنید