باز ماییم و قدم سای به سر گشتن ها مثل پژواک، خجالت کش برگشتن ها
چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۰۵ ب.ظ
خدایا پروردگارا رحمانا رحیما یا الله کمک کن ... ما را از این زندگی که برایمان ساخته اند نجات بده ...
سبک زندگی ایرانی اسلامی انگلیسی آمریکایی روسی با بن مایه فرانسوی ، مسخره ست ، نتیجه اش می شود ، این که دانش آموز اول دبیرستان 70 تا قرص ترامادول را می خورد و الان مرگ مغزیست ،
سر چه چیز؟ من نمی رم مدرسه! (فامیل نزدیک ما ست )
دختر 19 ساله خودش را دار زد ، (سال 89 فامیل نزدیک ما بود) وسط اتاق ، غذای ظهر رو هم درست کرده بود ، سر چه چیزی ؟ مامانش به خواهر بزرگ بیشتر می رسید و اذیتش می کردن!
زنده ها ی دیگه هم پسر هاشون 30 سالشونه مجردن و بیکار و افسرده دختر ها 30 سالشونه و مجرد و افسرده ، ازدواج کرده ها شان هم درگیر و عصبی قاطی ، زیر سی ساله ها هم نگران افسرده ، کودکان ایراد گیر و عصبی و افسرده ، پدر ها خسته و افسرده و عصبی ، مادر ها خسته و افسرده و دلواپس ، زندگی می کنن ! (فقط بچه های دو سه ساله زنده اند و سر حال)
+ البته تعدادی قابل شمار هستند که در محیط نگاه من نیست و حالشان خوب است، و البته مرفعینی بی درد که خود بانیان دردند...
+ این بود پیمودن راه کمال تا رسیدن به مقام خلیفه اللهی ؟!
+ بقیه حرف های دلم توو گلو گیر کرد... خیلی زیاد بود...
بعدن نوشت : اوونهایی که میلیاردی و قرارداد قرارداد و صنعت صنعت و میلیارد دلارییی و توافق نامه ای می برن و می خورن و اونها که حق نا حق می کنن و ریشه های و غده های اصلی همه بد بختی ها هستن و فقر ها و به هم ریختگی های اجتماعی، توو این خودکشی ها و افسردگی ها و گناها و عواقبش شریکن دیگه؟ نباشن خارج از عدل محکمه ی الهیست.
خدایا ما فقط تو رو داریم.
و کسی گفت، چنین گفت: سفر سنگین است
باد با قافله دیریست که سر سنگین است
گفت: با زخم جگرکاه قدم باید سود
بر نمک پوش ترین راه قدم باید سود
گفت: ره خون جگر می دهد امشب همه را
آب در کاسه ی سر می دهد امشب همه را
سایه ها گزمه ی مرگند، زبان بر بندید
بار -دزدان به کمینند- سبک تر بندید
مقصد آهسته بپرسید، کسان می شنوند
پر مگویید که صاحب قفسان می شنوند
گردباد است که پیچیده به خود می خیزد
از پس گردنه ی کوه احد می خیزد
نه تگرگ است؛ که آتش ز فلک می جوشد
و ز خشکای لب رود نمک می جوشد
زنده ها از لب تف سوز عطش، دود شده
مرده ها در نفس باد، نمک سود شده
دشت سر تا قدم از خون کسان رنگی است
و کسی گفت، چنین گفت: سفر سنگین است
خسته ای گفت که زاریم، ز ما در گذرید
هفت سر عائله داریم، ز ما درگذرید
گفت: گفتند و شنیدم که گذر پر عسس است
تا نمک سود شدن فاصله یک جیغ رس است
چیست واگرد سفر جز دل سرد آوردن؟
سر بی دردسر خویش به درد آوردن
پای از این جاده بدزدید که مه در پیش است
فتنه ی مادر فولاد زره در پیش است
پای از این جاده بدزدید، سلامت این است
نشنیدید که گفتند سفر سنگین است؟
و چنان رعد شنیدم که دلیری غرید
نه دلیری، که از این بادیه شیری غرید
گفت: فریاد رسی گر نبود ما هستیم
نه بترسید، کسی گر نبود ما هستیم
گفت: ماییم ز سر تا به شکم محو هدف
خنجری داریم بی تیغه و بی دسته به کف
نصف شب خفتن ما پاس دهی های شما
بعد از آن پاس دهی های شما خفتن ما
الغرض ماییم بیدار دل و سر هشیار
خنجر از کف نگذاریم مگر وقت فرار...
و کسی گفت: بخسپید، فرج در پیش است
کربلا را بگذارید که حج در پیش است
گفت: ایام برات است، مبادا بروید
وقت ذکر و صلوات است، مبادا بروید
گفت ما از حضراتیم، به ما تکیه کنید
مستجاب الدعواتیم، به ما تکیه کنید
گفت: جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در نعل فرو هشته ی ما مپسندید
بنشینید که آبی ز فراتی برسد
شاید از اهل کرم خمس و زکاتی برسد
سفره باید کرد ... اما علم رفتن را
روضه باید خواند تا آب برد دشمن را
الغرض در همه ی قافله یک مرد نبود
یا اگر بود شایسته ی ناورد نبود
همه یخ های جهان را، همه را سنجیدیم
مثل دل های فرو مرده ی ما سرد نبود
رنج اگر هست نه از جاده، که از ماندن هاست
ورنه سر باخته را زحمت سر درد نبود
آه از آن شب -شب عصیان- که در این تنگ آباد
غیر آواز گره خورده ی شبگرد نبود
آه از آن پیکار کز هیبت دشمن ما را
طبل و سرنا و رجز بود و هماورد نبود
یادگار -آن علم سوخته- را گم کردیم
آخرین آتش افروخته را گم کردیم
در هفتاد رقم بتکده وا شد از نو
چارده کنگره ی طاق بنا شد از نو
آن چه آن پیر فرو هشت، جوانان خوردند
گله را گرگ ندزدید، شبانان خوردند
بس که خمیازه گران گشت، وضو باطل شد
جاده هم از نفس خسته ی ما منزل شد
باز ماییم و قدم سای به سر گشتن ها
مثل پژواک، خجالت کش برگشتن ها
از خم محو ترین کوچه پدیدار شده
«و به خال لبت ای دوست گرفتار شده»
و کسی گفت، چنین گفت: کسی می آید
«مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید»
محمدکاظم کاظمی
۹۳/۰۱/۲۷
"از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود"