پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

از شفق برگرد ای راز بزرگ

بازگرد ای مثنوی ساز بزرگ

تو گل باغ سماع آدمی

تو نخستین اختراع آدمی

بی تو انسان برده ی یک آتنی ست

بی تو ساعت های انسان ها شنی ست

عشق ! ای تنها صدا تنها طنین

ای بت آخر تو مشکن در زمین

.

.

عشق من، تصنیف خوانان رفته اند

ایلهای مهربانان، رفته اند

کس زباغ مژدگانی گل نچید

هیچکس خواب شقایقها ندید

.

.

از محبت طعم کالی مانده است

از دل انسان سفالی مانده است

کشته اند این قوم روح یاس را

دختر دیوانه احساس را

هر که زیبا بود زجرش می دهند

هر که زشتی کرد اجرش می دهند

عشق در اینجا شبیه هاری است

عشق اینجا مثل یک بیماری است

هر که یک شب مهربان شد صبح مرد

عشق هر جا آشیان زد تیر خورد

.

.

عشق من ! ما مال عصر خاره ایم

عشق من ما در زمین آواره ایم

.

.

وارٍث این سرزمین مرده کیست؟

ناجی این باغ ضربت خورده کیست؟

.

.

دارد انسان بی بلندی می شود

مهربانی بسته بندی می شود

مهربانی در قفس می نوشد آب

عشق پرپر می زند لای کتاب

باستان کاران تبانی کرده اند

عشق را هم باستانی کرده اند

.

.

هر چه انسانها طلایی تر شدند

عشق ها هم مومیایی تر شدند

.

.

بر بشر دروازه ی تن باز شد

عشق بازی با بدن، آغاز شد

زیر چتر سبزی از دود گراس

لخت می شد عشق، با یک اسکناس

.

.

اندک اندک عشق بازان کم شدند

نسلی از بوزینگان آدم شدند .

.

.

عشق ای مظلوم دورانهای دور

عشق ای معصومه عصر فجور

بی تو انسان بوی حیوان می دهد

آدمی در غارها جان می دهد

.

.

عشق ! ای مجروح دست قرن ها

عشق ! ای تنها شکست قرن ها

بی تو می میرد هنر در انزوا

منجمد می گردد از نو استوا

.

.

عصر ما عصر سیاست پیشه هاست

ﻋﺼﺮ ﺧشک ﻃﺎﺳﻲ اﻧﺪﻳﺸﻪ ﻫﺎﺳﺖ

.

.

عشق من ! ما را به مسلخ می برند

بعد هم اجساد ما را می خرند

.

.

احمد عزیزی

نظرات  (۲)

:(
پاسخ:
گاهگاهی زخم لب وا میکند
عمق ما را نیز معنا میکند
.
.
گاه می سازد بشر با زخم نان
گاه هم میمیرد از زخم زبان
.
.
بشنو این نی ناله را از نیشتر
هر که زخمش بیش دردش بیشتر
۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۵۶ حسن سلطانی هوراند

بی تو انسان برده ی یک آتنی ست

بی تو ساعت های انسان ها شنی ست

لطفا بیت بالا را توضیح دهید



پاسخ:
سلام

از شفق برگرد ای راز بزرگ
بازگرد ای مثنوی ساز بزرگ

تو گل باغ سماع آدمی
تو نخستین اختراع آدمی

بی تو انسان برده ی یک آتنی ست
بی تو ساعت های انسان ها شنی ست

خطاب شاعر در این بیت ها وجود ازلی عشق است 
و گفته که انسان بدون عشق را به برده تشبیه می کند زندگی برده های آتنی سخت ترین و پایین ترین سطح زندگی بوده که حتما تعریف شنیدین! 
و ساعت شنی هم نماد پوچی و هرز رفتن زمان و تکرار و تکرار هست ، پوچی و بیهوده گی، دیده باشید شن های ساعت شنی سریع می ریزن و باز زیر و رو میشن و باز می ریزن و همین جور...

البته الان خیلی ذهنم مشغوله و فقط همین ها به فکرم رسید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">