پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

باران...

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ق.ظ
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۳
شما مرا درخت صدا کنید

نظرات  (۱۰)

۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۱ آشنای قدیمی
باران
گره‌گشاست
وقتی تمام پنجره‌ها اخم کرده‌اند.
پاسخ:
ممنون خیلی عالی بود... خیلی...

پنجره واژه ایست زندانی، بین دیوارها اسیر شده
آنقدر مانده سینه ی دیوار، تا که غمگین و گوشه گیر شده

پنجره پوستش ترک خورده، شیشه هایش کثیف و لک خورده
ابر! باران نبار، بی انصاف ... تا نبیند چه قدر پیر شده

پنجره گفته بود می خواهد رابط ما و آسمان باشد
سالها بسته مانده از آنروز، بسته و خسته و حقیر شده

پنجره از اصالتش دور است اشکهای ستاره ها شور است
پشت قاب همیشه  بسته ی او آسمان طرحی از کویر شده

پنجره گفته بود از دیوار خواسته بگذرد همین یکبار
گفته با خنده در جوابش که او برای همین اجیر شده

دیشب از پنجره شنیدم که قصد دارد که خودکشی بکند!
دیگر از این همیشه در تکرار ، دیگر از زندگیش سیر شده

پنجره قصد خودکشی ... اما ، خود او خوب خوب می داند
سر به دیوار و سنگ هم بزند ، دیگر از او گذشته دیر شده

پنجره سالهاست زندانیست، سالیانست رو به ویرانیست
دیگر از او گذشته ... دیر شده، پنجره ... پنجره اسیر شده

 پوریا سوری
۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۰۰ آشنای قدیمی
و چه سخت است که از پنجره ات هر ساعت 
کوچه را زیر نظر داشته باشی 
                             و ببینی که هنوز ...
و ببینی باران ...
و ببینی که نباریده هنوز ...
پاسخ:
لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است

۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۱۵ آشنای قدیمی
کمکم کن باران
کمکم کن که به دریا برسانم خود را
خانه از پنجره‌اش بوی جنون می‌آید.
پاسخ:
به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۱۸ آشنای قدیمی
:دی
خیلی بدید
وسط اشک خنده!!!!
پاسخ:
چی شد مگه ؟ببخشید ... 

عکس به اوون قشنگی !
همش تخصیر شاعراس...

۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۳۱ آشنای قدیمی
قشنگه :) باحاله

به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست           

  چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

 درین ساحل که من افتاده ام خاموش،

 غمم دریا، دلم تنهاست .

 وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست !

پاسخ:
مال اینه که گفته
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیر آزاد است...
۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۳۷ آشنای قدیمی
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت !
پاسخ:
خروش موج، با من می کند نجوا،
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... مشیری 


سالها در زیر خورشید لجاجت سوختند
تا که اهل شهرهای ساحلی آموختند –

در هجوم ترس ها ؛ بی باک ماندن بهتر است!
‹‹ دل به دریا دادن››  از ‹‹ در خاک ماندن››  بهتر است

***
از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد

ولی 
دل به دریا زدن مرد می خواد!
۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۴۷ آشنای قدیمی
ما که نیمچه مردشم نیستیم
:(
دریا کجا ما کجا
خوبه خودشم میگه ...

مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !

ز پا این بند خونین بر کنم نیست
پاسخ:
بله :(

شرط عشق جنون است ... ما که ماندیم مجنون نبودیم...(مختار گفت!)

مرد آن است که از نسل سیاوش باشد 
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۱:۵۶ شما مرا درخت صدا کنید!
الغرض از غم دنیا گله‌ای نیست عزیز 
گله‌ای هست اگر حوصله‌ای نیست عزیز
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم‌
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم‌
------------------------

دانه و دام در این راه فراوان اما 
مرغِ دل ‌سیر زِ هر دام رها می‌ماند 

می‌رسیم آخر و افسانة واماندنِ ما 
همچو داغی به ‌دلِ حادثه‌ها می‌ماند

بی‌صداتر زِ سکوتیم، ولی گاهِ خروش 
نعرة ماست که در گوشِ شما می‌ماند 

بِروید ای دل‌تان نیمه که در شیوة ما 
مرد با هر چه سِتم هر چه بلا می‌ماند
پاسخ:
اولی حامد عسگری 
دومی پیرمردی به نام بهمنی !
۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۱:۱۰ شاید مرا بخوانی

حظ بردیم و لینکتان کردیم

شما هم اگر مایلید با این کار به ما منت نهید

پاسخ:
ممنون حتما میام...
۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۱ گذری عاشقانه
هر که باران باشد
اما کار سختیه ها
پاسخ:
درسته ولی گمانم به روی چشم همه پنجره ها جا داشتن می ارزد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">