پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

سیدمحمد بابامیری


سر می‌کشد از حنجری آتش­ گرفته

غم­ ناله‌های خواهری آتش­ گرفته


این­جا کبوتربچه‌ها را یک کبوتر

پیچیده در بال و پری آتش­ گرفته


فریاد عصمت شعله می‌گیرد دمادم

از تارو پود معجری آتش‌گرفته


بشتاب زینب! در میان شعله‌ها باز

دامان طفل دیگری آتش گرفته


آن­ سوی فریاد عطش صد حنجره درد

در لای‌لای مادری آتش گرفته


از داغ این آلاله‌های غرقه در خون

هر گوشه چشمان تری آتش گرفته


قرآن تلاوت می‌کند فرزند قرآن

از روی نیزه با سری آتش‌گرفته


پیش نگاه خسته­ ی پروانه، شمعی

افتاده بر خاکستری آتش‌گرفته

بی‌شک تمام این وقایع ریشه دارد

دراتفاقات دری آتش‌گرفته

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۵
شما مرا درخت صدا کنید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">