پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

به نام خداوند بخشنده مهربان

سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت کـه

نـیـسـت بـراى قضا و حکمش جلوگیرى

و نه براى عطا و بخششش مانعى 

و نه مانند ساخته اش ساخته هیچ سازنده اى

و او است بخشنده وسعت ده که آفرید انواع گوناگون پدیده ها را

و بـه حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را


طلایه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست 

و امانتها در نزد او ضایع نشود

پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده

و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه 

و مهربان نسبت به هر نالان ،

فروفرستنده هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع 

که فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان 

و او است که دعاها را شنواست

و گـرفتاریها را برطرف کند

و درجات را بالا برد 

و گردنکشان را ریشه کن سازد

پس معبودى جز او نیست 

و

چیزى با او برابرى نکند 

و چیزى همانندش نیست 

و او شنوا است 

و بینا 

و دقیق 

و آگاه

و او بر هرچیز توانا است

ادامه را هم بخوانید ... التماس دعا

خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم 

و به پروردگارى تو گواهى دهم

اقـرار دارم

بـه ایـنـکه تو پروردگار منى 

و بسوى تو است بازگشت من 

آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود

پیش از آنکه باشم چیز قابل ذکرى

و مرا از خاک آفریدى

آنگاه در میان صلبها جایم دادى 

و ایمنم ساختى از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره

از صلبى به رحمى کوچ کردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین

و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت

نسبت به من 

مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان کـفـر

آنـان کـه پـیـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند

ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى که پـیـش از آن در علمت گذشته بود

از هدایتى که اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى 

و پیش از ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت

که پدید آوردى خلقتم را از منى ریخته شده

و جایم دادى در سه پرده تاریکى (مشیمه و رحم و شکم ) میان گوشت و خون و پوست


و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم 

و واگذار نکردى به من چیزى از کار خودم را

سپس بیرونم آوردى

بدانچه در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت 

و در حال طفولیت و خردسالى در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى

و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا 

و دل پرستاران را بر من مهربان کردى 

و عهده دار پرستاریم کردى مادران مهربان را 

و از آسیب جنیان نـگـهـداریـم کـردى 

و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى


پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده

تا آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را

و پرورشم دادى هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد

و تاب و توانم به حداعتدال رسید واجب کردى بـر مـن حـجـت خود را

بدین ترتیب که معرفت خود را به من الهام فرمودى 

و بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى 

و بیدارم کردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت


و آگاهم کردى به سپاسگزارى 

و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى


و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى 

و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان کردى 


و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى 

سپس به اینکه مرا از بهترین خاکها آفریدى


راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم 

بلکه روزیم دادى از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى

و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود نـسـبـت بـه من 

تا اینکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى 

و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینکه راهنماییم کردى بدانچه مرا به تو نزدیک کند

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد 

که اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو به من عطا کنى

و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاریت کنم بر من بیفزایى 

و همه اینها بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که نسبت به من دارى 

پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده نعمتى

و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى 

بسى پاکیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو 

پس اى مـعـبـود مـن

کـدامـیـک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد کنم

یا براى کدامیک از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام کنم

در صورتى که آنها اى پروردگار من بیش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند

یا دانش حافظان بدانها رسد 

سپس اى خدا آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشکار شد از تـنـدرسـتـى و خـوشى

و من گواهى دهم خدایا

به حقیقت ایمان خودم 

و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است

و توحید خالص و بى شائبه خود 

و درون سرپوشیده نهادم

و رشته هاى دید نور چشمانم

و خطوط صفحه پیشانیم

و رخنه هاى راههاى تنفسم 

و پرده هاى نرمه بینیم 

و راههاى پرده گوشم

و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم 

و حـرکـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پیوست کام (فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام

و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیها

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم

 و آنچه در برگرفته آن را قفسه سینه ام

و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم

و انقباض عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

و عصبم و ساقم و استخوانم 

و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها

بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته 

و خوابم و بیداریم و آرمیدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من 

(گواهى دهم ) که اگر تصمیم بگیرم

و بکوشم در طول قرون و اعصار 

بر فرض که چنین عمرى بکنم 

و بخواهم شکر

یـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم

نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من سپاسگزاریت را 

دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد

 آرى و اگر حریص باشم من

و حسابگران از مخلوقت که بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده

بـه حساب درآوریم

نتوانیم بشماره درآوریم

و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنیم ! 

هیهات ! کجا چنین چیزى میسر است


و تو خود در کتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده

اى که ((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید کرد))


خـدایـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است

و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى

و آنچه را تشریع کردى براى آنها 

و بوسیله آنها از دین و آیین خود 

جز اینکه معبودا

من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم 

و از روى ایمان و یقین مى گویم

ستایش خدایى را سزاست که نگیرد فرزندى تا از او ارث برند 

و نیست برایش

شـریـکـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت کنند در آنچه پدید آورد

و نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه بوجود آورد

 پس منزه باد منزه

که اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او 

هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نیست 

و نیست برایش همتایى هیچکس

ستایش خداى را است

ستایشى که برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران مـرسـلش بـاشـد

و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل پاک و پاکیزه و خالص او باد 

و سلام 


پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى

مبارَکَش جارى بود پس گفت : 


خدایا چنانم

ترسان خودت کن

 که گویا مى بینمت 

و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم گردان 

و به واسطه نافرمانیت بدبختم مکن


و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر کن

و مقدراتت را برایم مبارک گردان

تا چنان نباشم که تعجیل آنچه را تـو پـس انـداخته اى بخواهم

و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى 

خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من 

و یقین در دلم 

و اخلاص در کردارم 

و روشنى در دیده ام 

و بینایى در دیـنـم

و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن

و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)


و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان


و دیده ام را در این باره روشن کن 

خدایا محنتم را برطرف کن 

و زشتیهایم بپوشان

 و خطایم بیامرز


و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران

و ذمه ام را از گِرو بِرَهان 

و قرار ده خدایا براى من درجه والا در آخرت و در دنیا 

خدایا حمد تو را است 

که مرا آفریدى و شنوا و بـیـنا قرارم دادى

و ستایش تو را است 

که مرا آفریدى و از روى مهرى که به من داشتى

خلقتم را نیکو آراستى در صورتیکه تو از خلقت من بى نیاز بودى

پروردگارا به آنطور

 که مرا پدیدآوردى و در خلقتم اعتدال بکار بردى 

پروردگارا به آنطور 

کـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـیـکـو کردى 

پروردگارا به آنطور

 که به من احسان کردى و  عـافـیـتـم دادى

 پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه

مـرا مـحـافظت کردى و موفقم داشتى 

پروردگارا آنچنانکه

 بر من انعام کرده و هدایتم فرمودى


پـروردگارا چنانچه

مرا مورد احسان قرار داده و از هر خیرى به من عطا کردى 

پروردگارا آنچنانکه

مرا خوراندى و نـوشـانـدى

پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـى نـیازم کردى و سرمایه ام دادى

پروردگارا آنچنانکه 

کمکم دادى و عزتم بخشیدى


پروردگارا آنچنانکه 

مرا از خلعت باصفایت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد کـافـى در اخـتـیـارم گـذاردى (چـنانکه این همه انعام به من کردى )

درود فرست بر محمد و آل محمد 

و کمکم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار

و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنیا و اندوههاى آخـرت نـجـاتم ده

 و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا کفایت فرما 

خدایا از آنچه مى ترسم کفایتم کن

 و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار 

و خودم و دینم را حـفـظ کـن

و در سفر محافظتم کن 

و در خانواده و مالم جانشین من باش 

و در آنچه روزیم کرده اى برکت ده 

و مرا در پیش خودم خوار کن 

و در چشم مردم بزرگم کن 

و از شر جن و انس بسلامتم بدار 

و به گناهان رسوایم مکن 

و به اندیشه هاى باطنم سرافکنده ام مکن


و به کردارم دچارم مساز 

و نعمتهایت را از من مگیر 

و بجز خودت به دیگرى واگذارم مکن


خـدایا به که واگذارم مى کنى آیا

به خویشاوندى که از من بِبُرَد 

یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند 

یا به کسانى که خوارم شمرند 

و تویى پروردگار من و زمامدار کار من

بسوى تو شکایت آرم 

از غربت خود

و دورى خـانـه ام 

و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى 

خدایا پس خشم خود را بر من مبار

و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـى بـاکـى نـدارم 

ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ایـنـکـه در عـیـن حال

عافیت تو وسیعتر است براى من 

پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت

که روشن شد بدانزمین و آسمانها 

و برطرف شد بدان تاریکیها 

و اصلاح شد بدان کار اولین و آخـریـن

کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـویـش نـمـیـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمایى


مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى که پیش از آن راضى شوى 

معبودى جز تو نیست که پروردگار شهر مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اى

آن خـانـه اى کـه بـرکـت را بـدان نازل کردى 

و آنرا براى مردمان خانه امنى قرار دادى

اى کسى که از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى 

اى که نعمتها را بـه فـضل خود فراوان گردانى

اى که عطایاى شایان را به کرم خود بدهى

اى ذخیره ام در سختى 

اى رفیق و همدمم در تنهایى

 اى فریادرس من در گرفتارى 

اى ولى من در نعمتم

 اى معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب 

و پروردگار جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل 

و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل بـرگـزیـده اش

و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن 

و نازل کننده کهیعص و طه و ((یس و قرآن حکمت آموز))

تویى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند راهها با همه وسعتى که دارند

و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش

و اگر نبود رحمت تو

بـطور حتم من هلاک شده بودم 

و تویى نادیده گیر لغزشم 

و اگر پرده پوشى تو نبود 

مسلما مـن از رسـواشـدگـان بودم

و تویى که به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى 

و اگر نبود یارى تو

من مغلوب شده بودم 

اى که مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى

و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند

 اى که پادشاهان در برابرش طوق خوارى بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند

 مى داند حرکت (یا خیانت ) چشمها و آنچه را سینه ها پنهان کنند

و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارها است 

اى که نداندچگونگى او را جز خود او 

اى که نداند چیست او جز او 

اى که نداند او را جز خود او

اى که زمین را بر آب فرو بُردى 

و هوا را به آسمان بستى 

اى که گرامى ترین نامها از او است

اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود

اى گمارنده کاروان براى نجات یـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف

و بیرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى 

پس از بندگى


اى کـه او را بـرگـردانـدى بـه یـعـقوب 

پس از آنکه دیدگانش از اندوه سفید شده بود 

و آکنده از غم بود


اى برطرف کننده سختى و گرفتارى از ایوب 

و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم از ذبـح پـسـرش

 پـس از سـن پـیـرى و بـسـرآمدن عمرش


اى که دعاى زکریا را به اجابت رساندى

و یـحـیى را به او بخشیدى 

و او را تنها و بى کس وامگذاردى 

اى که بیرون آورد یونس را از شـکـم مـاهـى

 اى کـه شـکـافـت دریـا را بـراى بـنـى اسرائیل و (از فرعونیان ) نجاتشان داد

و فرعون و لشکریانش را غرق کرد 

اى که فرستاد بادها را نوید دهندگانى پیشاپیش آمدن رحمتش

اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود 

اى که نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودندکـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى کردند و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند و رسولانش را تکذیب مى کردند 

اى خدا

اى خـدا

اى آغـازنـده 

اى پـدیـدآورنـده 

اى کـه هـمـتـا نـدارى

اى جـاویـدانـى کـه زوال ندارى 

اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود


اى زنده کن مردگان

اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام داده 

اى که سپاسگزارى من برایش اندک است ولى محرومم نکند 

و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نکند 

و مرا بر نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد

اى که مرا در کودکى محافظت کردى

اى که در بزرگى روزیم دادى

اى که اندازه مرحمت هایى که به من کردى بشماره نیاید و نعمتهایش را تلافى ممکن نباشد 

اى که روبرو شد با من به نیکى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم

اى که مـرا بـه ایـمـان هـدایـت کـرد پـیـش از آنـکـه بشناسم طریقه سپاسگزارى نعمتش را

اى که خواندمش 

در حـال بـیمارى و او شفایم داد

و در برهنگى و او مرا پوشاند 

و در گرسنگى و او سیرم کرد

و در تشنگى و او سـیـرابـم کـرد

و در خـوارى و او عـزتـم بخشید

و در نادانى و او معرفتم بخشید 

و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد

و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد

و در نـدارى و او دارایـم کـرد 

و در کـمک خواهى و او یاریم داد 

و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود

و (هـنـگـامـى کـه ) از هـمـه ایـن خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى 

پس

از آن تو است حمد و سپاس 

اى که

لغـزشـم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد

و دعایم را اجابت فرمود 

و عیبم را پوشاند 

و گناهانم را آمرزید

و به خواسته ام رسانید 

و بر دشمنم یارى داد 

و اگر بخواهم نعمتها و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم

اى مولاى من

این تویى که منت نهادى و

این تویى کـه نـعـمـت دادى

ایـن تـویى که احسان فرمودى

این تویى که نیکى کردى 

این تویى که فزونى بـخـشیدى

این تویى که کامل کردى

 این تویى که روزى دادى 

این تویى که توفیق دادى 

این تویى کـه عـطـا کردى

این تویى که بى نیاز کردى

این تویى که ثروت بخشیدى 

این تویى که ماءوى دادى

این تـویـى کـه کفایت کردى

این تویى که هدایت کردى 

این تویى که نگهداشتى 

این تویى که پوشاندى

این تویى که آمرزیدى 

این تویى که نادیده گرفتى 

این تویى که قدرت و چیرگى دادى 

این تویى که عزت بخشیدى 

این تویى که کمک کردى 

این تویى که پشتیبانى کردى 

این تویى که تـاءیـیـد کـردى

این تویى که یارى کردى 

این تویى که شفا دادى 

این تویى که عافیت دادى 

این تویى کـه اکـرام کـردى

بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت 

و ستایش همیشه مخصوص تو است 

و سپاسگزارى دائمى و جاوید از آن تواست

و اما من اى معبودم کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم

 پس آنها را بیامرز 

و این منم که بد کردم

این منم که خطا کردم 

این منم که (به بدى ) همت گماشتم 

این منم که نادانى کردم 

این منم که غفلت ورزیدم

این منم که فراموش کردم 

این منم که (به غیر یا به خود) اعتماد کردم 

این منم کـه (بـه کـاربـد) تـعمّد کردم

این منم که وعده دادم و

این منم که خلف وعده کردم

این منم که پیمان شکنى کردم 

این منم که به بدى اقرارکردم

ایـن مـنـم کـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم

و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز 

اى کـه زیـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ایشان بى نیازى 

و تو آنى که هرکس از بندگان کردار شایسته اى انجام دهد به رحمت خویش توفیقش دهى

پس تو را است ستایش اى معبود و آقاى من

خـدایـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى کردم

و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتکب شدم 

و اکنون به حالى افتاده ام که نـه وسـیـله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم

و نه نیرویى دارم که بدان یارى گیرم 

پس به چه وسیله با تو روبرو شوم

اى مولاى من 

آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم

آیا همه اینها نعمتهاى تو نیست

که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردم

اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه بر من دارى

اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند

و از فامیل و برادران که مرا سرزنش کنند 

و از سلاطین و حکومتها که مرا شکنجه کنند

و اگر آنـها مطلع بودند

اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى 

از کار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند


و از خود دورم مى کردند

و از من مى بریدند 

و اینک خدایا این منم که در پیشگاهت ایستاده 

اى آقاى من


بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى

نه وسیله تبرئه جویى دارم که پوزش طلبم 

و نه نیرویى که یارى جویم

و نـه حـجـت و بـرهانى که بدان چنگ زنم

و نه مى توانم بگویم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم

اى مولاى من ـ سودم بخشد! 

چگونه ؟ و کجا؟

با اینکه تمام اعضاى من گواهند بر من به آنچه انجام داده

و به یقین مى دانم و هیچگونه شک و تردیدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ از من پرسش خواهى کرد

و تویى آن داور عادلى که ستم نکند 

و همان عدالتت مرا هلاک کند 

و از تمام عدالت تو مى گریزم اگر عذابم کنى خدایابـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت

پـس از آنـکه حجت بر من دارى 

و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و بزرگوارى تو است 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو 

و من از ستمکارانم 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو 

و من از آمرزش خواهانم 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو

و من از یگانه پرستانم 

معبودى نیست جز تو 

منزهى تو 

و من از ترسناکانم 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو 

و من از هراسناکانم 

معبودى جز تو نیست

منزهى تو 

و من از امیدوارانم 

معبودى نیست جز تو 

منزهى تو 

ومـن از مـشـتـاقـانـم 

مـعـبـودى جـز تـو نـیـسـت 

مـنـزهـى تـو 

و مـن از تهلیل (لااله الاالله ) گویانم


معبودى جز تو نیست 

منزهى تو 

و من از خواهندگانم 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو

و من از تسبیح گویانم 

معبودى جز تو نیست 

منزهى تو 

و من از تکبیر (الله اکـبـر) گـویانم

معبودى نیست جز تو

منزهى تو پروردگار من

و پروردگار پدران پیشین من 

خدایا

این است ستایش من بر تو در مقام تمجیدت

و این است اخلاص من بذکر در مقام یکتاپرستیت 

و اقرار من بـه نـعـمتهایت در مقام شماره آنها

گرچه من اقرار دارم که آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسیارى آنها و فراوانى و آشـکـارى آنـهـا و پیشى جُستن آنها از زمان پیدایش من که همواره در آن عهد مرا بوسیله آن نعمتها یادآورى مى کردى


از آن سـاعـت کـه مرا آفریدى و خلق کردى

از همان ابتداى عمر که از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى

و گرفتاریم برطرف کردى

و اسباب آسایش مرا فراهم ساختى 

و سختى را دفع نموده 

و اندوه را زدودى 

و تنم را تندرست

و دینم را بسلامت داشتى 

و اگر یاریم دهند به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم تمام جهانیان از اولین و آخرین

نه من قدرت ذکرش را دارم نه آنها

منزهى تو و بـرتـرى از اینکه پروردگارى هستى کریم و بزرگ و مهربان که مهرورزى هایت به شماره درنیاید

و سـتـایـشـت بـه آخـر نـرسـد 

و نـعـمـتـهـایت را تلافى نتوان کرد 

درود فرست بر محمد و آل محمد

و کـامـل گـردان بـر مـا نعمتهایت را 

و بوسیله اطاعت خویش سعادتمندمان گردان

منزهى تو 

معبودى جز تو نیست 

خدایا تـویـى کـه اجـابـت کـنـى دعـاى درمانده را

و برطرف کنى بدى را 

و فریادرسى کنى از گرفتار 

و شفا دهى بـه بـیـمـار

و بـى نـیـاز کـنـى فـقـیـر را

و مـرمـت کـنى شکستگى را 

و رحم کنى به کودک خردسال 

و یارى دهى به پیر کهنسال


و جز تو پشتیبانى نیست 

و نه فوق (توانایى ) تو توانایى 

و تویى والاى بزرگ 

اى رهـاکـنـنـده اسـیـر در کـُنـد و زنـجـیـر 

اى روزى دهـنـده کـودک خردسال 

اى پناه شخص ترسانى کـه پـنـاه جـویـد

اى کـه شـریـک و وزیـرى بـراى او نـیـسـت 

درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل محمد

و عطا کن به من در این شام بهترین چیزى را که عطا کردى و دادى به یکى از بندگانت

چه آن نعمتى باشد که مى بخشى

و یا احسانهایى که تازه کنى 

و بلاهایى که مى گردانى 

و غم و اندوهى که برطرف کنى

و دعایى که اجابت کنى 

و کار نیکى که بپذیرى 

و گناهانى که بپوشانى 

که براستى

تو بهر چه خواهى دقیق و آگاهى 

و بر هرچیز توانایى 

خدایا 

تو نزدیکترین کسى هستى که خـوانـنـدت و از هـرکـس زودتـر اجـابـت کـنـى

و در گـذشـت از هـرکـس بزرگوارترى 

و در عطابخشى عطایت از همه وسیعتر

ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى

اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان آن دو 

براستى کسى که مانند تو از او درخواست شود نـیـسـت

و جـز تـو آرزو شده اى نیست

خواندمت و تو اجابت کردى 

و درخواست کردم و تو عطا کردى 

و به درگاه تو میل کردم

و تـو مـرا مورد مهر خویش قرار دادى

و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى 

و به درگاه تو نالیدم و تو کفایتم کردى 

خدایا

درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـیـامـبـرت و بـر آل پاک و پـاکیزه اش

همگى و نعمتهاى خود را بر ما کامل گردان 

و عطایت را بر ما گوارا کن 

و نام ما را در زمره سپاسگزارانت بنویس

و هم جزء یادکنندگان نعمتهایت

آمین 

آمین 

اى پروردگار جهانیان 

خدایا اى که

مالک آمد و توانا،

و توانا است 

و قاهر 

و نافرمانى شد ولى پوشاند 

و آمرزشش خواهند و آمرزد 


اى کمال مطلوب جویندگان مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران 

اى که دانشش بهر چیز احاطه دارد

و راءفـت و مـهـر و بـردبـاریش توبه جویان را فرا گرفته 


خدایا ما رو به درگاه تو آوریم

در این شبى که آنرا شرافت و بزرگى دادى 

بوسیله محمد پیامبرت و فرستاده ات

و برگزیده ات از آفریدگان 

و امین تو بر وحیت آن مژده دهنده و ترساننده 

و آن چراغ تابناک

آنکه بوسیله اش بر مسلمانان نعمت بخشیدى و رحمت عالمیان قرارش دادى

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد 

چنانچه محمد نزد تو شایسته آنست 

اى خداى بزرگ 

پس درود فرست بر او و بر آل برگزیده پاک و پاکیزه اش همگى

و بپوشان ما را به گذشت خود

زیرا صداها با انواع مختلف لغـتهاشان (و هرکس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است

پس اى خدا 

براى ما قرار ده در این شام بهره اى از هر خیرى که میان بندگانت تقسیم فرمایى

و نورى که بدان هدایت فرمایى 

و رحمتى که بگسترى آنرا 

و برکتى که نازلش کنى 

و عافیتى که بپوشانى 

و روزى و رزقى که پهن کنى 

اى مهربانترین مهربانان

 خدایا برگردان ما را در این هنگام پیروزمند 

و رستگار 

و پذیرفته 

و بهره مند 

و از ناامیدان قرارمان مده 

و از رحـمـتـت دسـت خـالیـمـان مـفـرمـا 

و مـحـرومـمـان مـکـن از آنـچـه از فضل تو آرزومندیم

و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده

 و نه ناامیدمان کن از آن زیادى عطایت که آرزومندیم 

و ناکام بازِمان مگردان 

و از درگاهت مطرود و رانده مان مکن 

اى بخشنده ترین بخشندگان

و کریمترین کریمان 

ما با یقین به درگاه تو روآوردیم و به آهنگ (زیارت ) خانه محترم تو (کعبه بدینجا) آمـدیـم

پـس کـمـک ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـک حـج 

و حـجـمـان را کامل گردان 

و از ما درگذر

و تندرستمان دار

زیرا که ما بسوى تو دو دست (نیاز) دراز کرده ایم

و آن دستها چنان است که به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده 

خدایا

در این شام به ما عطا کن آنچه را از تو خواسته ایم

و کفایت کن از ما آنچه را از تو کفایت آنرا خواستیم 

زیرا کفایت کننده اى


جـز تـو نـداریـم و پـروردگـارى

غـیـر از تو براى ما نیست تویى که فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد

وحـکـمى که درباره ما فرمایى ازروى عدالت است

خدایا 

خیر و نیکى براى ما مقرر کن 

و از اهل خیر قرارمان ده 

خدایا 

واجب گردان براى ما از آن جـودى کـه دارى پـاداشـى بـزرگ

و ذخـیـره اى گرامى و آسایشى همیشگى 

و بیامرز گناهان ما را همگى و در زمره هلاک شدگان بدست هلاکتمان مسپار

و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان


اى مـهـربـانـتـرین مهربانان

خدایا قرارمان ده در این وقت از آن کسانى که

 از تو درخواست کرده و بدیشان عطا فرموده اى

و شـکـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون کرده

و بسویت بازگشته و تو پذیرفته اى 

و از گناهان بسوى تـو بـیـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزیـده اى ،

اى صاحب جلالت و بزرگوارى 

خدایا 

ما را پاکیزه و (در دین ) محکممان گردان

وتـضرع وزاریمان بپذیر

اى بهترین کسى که ازاو درخواست شود

واى مهربانترین کسى که از او مِهر خواهند 

اى که بر او پوشیده نیست بـهـم نـهـادن پـلکـهاى چشم

و نه بر هم خوردن دیدگان

و نه آنچه در مکنون ضمیر مستقر گردیده

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است

 آرى تمام آنها را دانـش تـو شـمـاره کـرده

و بـردباریت همه را در برگرفته است

 منزهى تو و برترى از آنچه ستمکاران گویند

برترى

بسیارى ، تنزیه کنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمینها و هرکه در آنها است 

و چیزى نیست جز آنکه به ستایش تو تسبیح کند

 پس تو را است ستایش و بزرگوارى و بلندى رتبه ،

اى صاحب جلالت و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ 

و تویى بخشنده بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان 

خـدایـا 

فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود

و عافیتم بخش در تن و هم در دینم 

و ترسم را امان بخش 

و از آتش دوزخ آزادم کن


خـدایـا مـرا بـه مکر خود دچار مساز 

و در غفلت تدریجى بسوى نابودى مبر 

و فریبم مده و شرّ تـبـهکاران جن و انس را از من دور کن


پس سر و دیده خود را بسوى آسمان بلند کرد و از دیده هاى مبارکش آب مى ریخت مانند دو مشک و بصداى بلند گفت : 


اى شـنـواتـریـن شنوندگان

اى بیناترین بینایان 

و اى سریعترین حساب رسان 

و اى مهربانترین مهربانان 


درود فرست بر مـحمد و آل محمد

 آن آقایان فرخنده 

و از تو اى خدا درخواست کنم حاجتم را 

که اگر آنرا به من عـطـا کـنـى دیگر هرچه را از من دریغ کنى زیانم نزند

و اگر آنرا از من دریغ دارى دیگر سودم ندهد 

هرچه به من عطا کنى

و آن این است که

 از تو خواهم 

مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى

معبودى جز تو نیست

 یگانه اى که شـریـک نـدارى

از تـو اسـت فـرمـانـروایـى 

و از تـو است ستایش 

و تویى که بر هرچیز توانایى 

اى پروردگار

اى پروردگار


پـس مـکـرّر مى گفت : یارَبُِّ و کسانى که دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واکتفا کرده بودند به آمین گفتن

پس ‍ صداهایشان بلند شـد بـه گـریـسـتـن بـا آن حـضـرت

تـا غـروب کـرد آفـتـاب

وبـارکـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند

مؤ لف گوید که کفعمى دعاء عرفه امام حسین (ع ) را در بلدالا مین تا اینجا نقل فرموده

و علاّمه مجلسى در زاد المعاد این دعاى شریف را موافق روایت کفعمى ایراد نموده

و لکن سیّد بن طاوُس در اقبال بعد از 

یا رَبِّ 

یا رَبِّ

این زیادتى را ذکر فرموده : 


خـدا مـن چـنـانـم کـه در حال توانگرى هم فقیرم

پس چگونه فقیر نباشم در حال تهیدستیم

خدایا من نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عین نـادانـى

خـدایـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـیـر تـو و سـرعـت تحول و پیچیدن در تقدیرات تو جلوگیرى کنند

از بـنـدگـان عـارف تـو کـه بـه عـطایت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءیوس و ناامید شوند


خـدایـا از مـن هـمـان سـرزنـد کـه شایسته پستى من است

و از تو انتظار رود آنچه شایسته بزرگوارى تو است 

خدایا تو خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـیف فرمودى پیش از آنکه ناتوان باشم

آیا پس از ناتوانیم لطف و مهرت را از من

دریـغ مـى دارى

خـدایـا اگـر کـارهـاى نـیـک از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من


و اگـر کـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است 

خدایا

چگونه مرا وامى گذارى در صورتى که کفایتم کردى 

و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینکه تو یاور منى 

یا چگونه نـاامـیـد گـردم در صـورتـى کـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى

هم اکنون به درگاه تو توسل جویم 

بوسیله آن نیازى که به درگاهت دارم 

و چگونه

تـوسـل جـویـم بـوسـیـله فـقـرى کـه مـحـال اسـت پـیـرامـون تـو راه یـابـد

یـا چگونه از حال خویش به درگاهت شکوه کنم با اینکه حال مـن بـر تـو پـنـهـان نـیـسـت

یـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود کنم در صورتى که آنهم از پیش تو بُرُوز کرده به نزد خودت 

یا چـگـونه آرزوهایم به نومیدى گراید با اینکه به آستان تو وارد شده 

یا چگونه احوالم را نیکو نکنى

بـا اینکه احوال من به تو قائم است

خدایا چه اندازه به من لطف دارى 

با این نادانى عظیم من و چقدر به من مهر دارى

بـا ایـن کـردار زشـت مـن خـدایـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزدیـکـى

و در مقابل چقدر من از تو دورم 

و با اینهمه که تو نسبت به من مهربانى


پس آن چیست که مرا از تو محجوب دارد 

خدایا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغییر و تحول اطـوار بـدسـت آورده ام

مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت کـه

 خـود را در هرچیزى (جداگانه ) به من بشناسانى 

تا من

در هـیـچ چـیـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم

خـدایـا 

هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى کند کرم تو آنرا گویا مى کند 

و هراندازه اوصـاف من مرا ماءیوس مى کند نعمتهاى تو به طمعم اندازد

خدایا 

آنکس که کارهاى خوبش کار بد باشد پـس چـگـونـه کـار بدش بد نباشد 

و آنکس که حقیقت گویى هایش ادعایى بیش نباشد پس چگونه ادعاهایش ادعا نباشد 

خدایا 

فرمان نافذت و مشیت قاهرت براى هیچ گوینده اى فرصت گفتار نگذارد

و براى هیچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد

خدایا 

چه بسیار طاعتى که (پیش خود) پایه گذارى کردم

و چـه بـسـیـار حـالتـى کـه بـنـیـادش کـردم ولى (یـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را کـه بـر آنـهـا داشـتـم یـکـسـره فـروریـخـت

بـلکـه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد


خدایا تو مى دانى که اگر چه طاعت تو در من بصورت کارى مثبت ادامه ندارد ولى

دوستى و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد

خدایا 

چگونه تصمیم گیرم در صورتى که تحت قهر توام 

و چگونه تصمیم نگیرم با اینکه

تو دستورم دهى

خدایا تفکر (یا گردش ) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد

پس کردار مرا با خودت بـوسـیـله خـدمـتـى کـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چیزى که خود آن موجود در هستیش نیازمند بـه تـو اسـت

و آیـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست که در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو گـردد

تـو کـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدلیلى باشیم که به تو راهنمائى کند 

و چه وقت دور مانده اى تا

آثار تو ما را به تو واصل گرداند

کور باد آن چشمى که تو را نبیند

که مراقب او هـسـتـى

و زیـان کـار بـاد سوداى آن بنده که از محبت خویش به او بهره اى ندادى 

خدایا فرمان دادى

کـه بـه آثـار تـو رجـوع کنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمایى و از بینش جوئى تا بازگردم بسویت

پس از دیدن آثار هم چنانکه آمدم بسویت از آنها که نهادم از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم 

که براستى تو بر هر چـیـز تـوانـائى

خـدایـا ایـن خـوارى مـن اسـت کـه پـیـش رویـت عـیـان و آشـکـار اسـت

 و ایـن حال (تباه ) من است

کـه بـر تـو پوشیده نیست 

از تو خواهم که مرا به خود برسانى 

و بوسیله ذات تو بر تو دلیل مى جویم


پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما

و به یادآر مرا با بندگى صادقانه در پیش رویت

خدایا بیاموز به من

از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت 

خدایا مرا به حقائق نزدیکان درگاهت

بـیاراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر 

خدایا

 بى نیاز کن مرا به تدبیر خودت در باره از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم 

و بر جاهاى بـیـچارگى و درماندگیم مرا واقف گردان

خدایا 

مرا از خوارى نفسم نجات ده

و پاکم کن از شک

و شـرک خـودم پـیـش از آنکه داخل گورم گردم

به تو یارى جویم 

پس تو هم یاریم کن 

و بر تو توکل کنم پس مـرا وامـگـذار

و از تـو درخـواسـت کـنـم پـس نـاامـیـدم مـگـردان 

و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما

و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مکن 

و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مکن 

خدایا

مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اینکه علت و سببى از جانب تو داشته باشد

پس چگونه ممکن است من سبب آن گردم

خـدایـا

 تـو بـه ذات خـود بـى نـیـازى از ایـنـکه سودى از جانب خودت به تو برسد

پس چگونه از من بى نیاز نباشى


خدایا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى کنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى

شهوت اسیر کرده

پس تو یاور من باش تا پیروزم کنى 

و بینایم کنى

و بـوسـیـله فـضل خویش بى نیازم گردانى تا بوسیله تو از طلب کردن بى نیاز شوم

توئى که تاباندى انوار (معرفت ) را در دل اولیائت 

تا اینکه تو را شناختند و یگانه ات دانستند 

و توئى که

اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى نشوند

و توئى مونس ایشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد 

و توئى که راهـنـمـائیـشان کنى آنگاه که نشانه ها برایشان آشکار گردد


چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد آنکس که تو را یافته است


براستى محروم است آنکس که بجاى تو بدیگرى راضى شود

و بطور حتم زیانکار است کسى که

از تـو بـه دیـگـرى روى کـنـد

چـسـان مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى

 و چگونه

از غـیـر تو مى توان طلب کرد با اینکه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را 

اى خدائى که به دوستانت

شـیرینى همدمى خود را چشاندى

و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى که پوشاندى براولیاء خودت

خـلعـتـهـاى هـیبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند

وئى که یاد کنى پیش از آنکه

یـاد کـنـنـدگـان یـادت کـنـنـد

و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنکه پرستش کنندگان بسویت توجه کنند 

و توئى بـخشنده عطا پیش از آنکه خواهندگان از تو خواهند

و توئى پربخشش و سپس همان را که به ما بخشیده اى از ما بـه قـرض مـى خـواهـى

خـدایـا 

مـرا بـوسـیـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم

و بوسیله نعمتت مرا جذب کن تا به تو رو کنم خدایا براستى امید من از تو قطع نگردد 

و اگرچه

نافرمانیت کنم چنانکه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانیان مرا بسوى تو رانده اند

و آن علمى که به کرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده 

خدایا چگونه نومید شوم

و تـو آرزوى مـنـى

و چـگـونه پست و خوار شوم با اینکه اعتمادم بر تو است خدایا چگونه عزت جویم با اینکه در

خـوارى جایم دادى 

و چگونه عزت نجویم با اینکه به خود مُنْتَسِبَم کردى 

خدایا چگونه نیازمند نباشم

بـا ایـنـکـه تـو در نـیـازمـندانم جاى دادى 

یا چگونه نیازمند باشم و توئى که به جود و بخششت

بـى نـیـازم کـردى

و تـوئى کـه مـعبودى جز تو نیست 

شناساندى خود را به هر چیزو هیچ چیزى نیست که تو را نشناسد


و توئى که شناساندى خود را به من در هر چیز و من تو را آشکار در

هـر چـیـز دیـدم

و تـوئى آشـکار بر هر چیز اى که بوسیله مقام رحمانیت خود (بر همه چیز) احاطه کردى

و عرش در ذاتش پنهان شد 

توئى که آثار را به آثار نابود کردى و اغیار را

به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش محتجب شد

از ایـنـکـه دیـده هـا او را درک کـنـنـد

 اى کـه تـجـلى کـردى بـه کمال زیبائى و نورانیت 

و پابرجا شد عظمتش از استوارى

چگونه پنهان شوى با اینکه تو آشکارى یا چگونه غایب شوى که تو نگهبانی

و بر همه چیز قادری 

و حمد و سپاس مخصوص توست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۳
شما مرا درخت صدا کنید

دعای عرفه ((*tag_post_count*))

نظرات  (۷)

۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۵:۱۵ شما مرا درخت صدا کنید!
دعای عرفه مولا سیدالشهدا امام حسین است 
هر فرازش قشنگتر است اما هرجا به دل چسبید تووی یه نطر بیارید :
پاسخ:

مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ 

تـو کـِى پـنـهان شده اى
 تا محتاج بدلیلى باشیم 
که به تو راهنمائى کند

۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۵:۱۷ شما مرا درخت صدا کنید!
لینک متن کامل دعا عرفه :
http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=14320&Itemid=1893

..

خدایا چنانم

ترسان خودت کن

 که گویا مى بینمت 

و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم گردان 

و به واسطه نافرمانیت بدبختم مکن

و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر کن

و مقدراتت را برایم مبارک گردان

تا چنان نباشم که تعجیل آنچه را تـو پـس انـداخته اى بخواهم

و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى 

پاسخ:
ممنون...
یکی از قشنگ ترین ها بود...

..

بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى

نه وسیله تبرئه جویى دارم که پوزش طلبم 

و نه نیرویى که یارى جویم

و نـه حـجـت و بـرهانى که بدان چنگ زنم

و نه مى توانم بگویم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم

اى مولاى من ـ سودم بخشد! 

چگونه ؟ و کجا؟

پاسخ:
و نه مى توانم بگویم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم...
خدا خیرتون بده .
توفیقی بود که حاصل شد.
تمام فراز ها زیبا بود و استوار ...
باز هم برای این پست ِ بی بدیل سپاس ...
پاسخ:
ممنون..
۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۰ امیر مهنا

برای منی که توفیق نشد عرفه‌ی امسال رو بخونم، خیلی خیلی خیلی عالی بود این فرازها..

 

ممنون..

پاسخ:
ممنون  آقا امیر
ممنون  که قدم بز پیاده رو دل ما گذاشتید...
ببخشید تو رو خدا ما روی مطلب شما جسارتا انتقاد کردیم ...

پست زیبایی بود.

بازخوانی یکی از بهترین مناجات های قرآنی؛ مناجاتی عرفانی و سرشار از معانی.

ایام بکام.

پاسخ:
ممنون...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">